از نظر لغوی معنویت به معنا و روح مرتبط است و معنوی در مقابل امر ظاهری و مادی به کار می رود. این واژه ترجمۀ spirituality است که برگرفته از spirit به معنای روح و معادل روحانی است که در مقابل مادی و جسمانی به کار می رود. اصطلاح معنویت معنای واحد و یکسانی ندارد و افراد مختلف آن را در معانی گوناگون به کار می گیرند. در گذشته گاهی واژههای معنوی (spiritual) و دینی (religious) به یک معنا به کار میرفتند، اما امروزه واژۀ معنوی بیشتر برای جنبههای درونی و خصوصی اندیشه و تجربه به کار می رود و واژۀ دینی به جنبۀ عمومی و عضویت در نهاد اجتماعی دینی که دارای اصول اعتقادی و مناسک رسمی است دلالت دارد. در روانشناسی هم از حدود 1980 معنویت و دین به عنوان امور متفاوت کانون توجه شده اند.
معنویت و عرفان گاهی به نحو مترادف به یک معنا به کار می روند و گاه معنویت به معنایی اعم از عرفان به کار می رود و شامل دین، اخلاق و حتی نوعی حس زیبایی و هنری و هر نوع گرایش به امور متعالی است. هر یک از ادیان جلوهای از معنویت است که در تاریخ بشر شکل گرفته است، چنان که عرفان هم شکلی از معنویت و به نظر عارفان عالی ترین جلوۀ آن است.
امروزه نزد بسیاری، معنویت به معنایی غیر از عرفان و دین است. در این کاربرد، عرفان تجربۀ وحدت هستی است، و دین بر محور خداپرستی است؛ اما معنویت بیشتر بعد اخلاقی و روحی دارد. در این کاربرد، معنویت به زندگی سالم از جهت روانی و اخلاقی اشاره دارد. انسان معنوی در این کاربرد انسانی است که از لحاظ روحی و روانی سالم و با نشاط و پایبند به اصول اخلاقی است. از نظر پیروان نحلۀ عصر جدید (New-Age) معنویت تقویت روح است از طریق تمرینهایی همچون مراقبه به گونه ای که موجب درکی عمیقتر از خود و بهبود زندگی میشود.
یک جریان رایج در دورۀ معاصر، گرایش به معنویت بدون دین یا جستجوی معنویت در خارج از دین است، معنویت سکولار (Secular spirituality) نوعی طبیعت گرایی(naturalism) است که در پی رواج سکولاریزم در غرب مطرح شد. کسانی هستند که خود را معنویت گرا، اما نه دین گرا(spiritual but not religious) میدانند. برخی نیز از آن به معنویت مستقل از دین تعبیر میکنند. دین در تلقی ادیان ابراهیمی مبتنی بر وحی تاریخی است و افراد و نهادهایی اجتماعی آن را نمایندگی می کنند، اما معنویت در این نگاه امری فردی و درونی است که با شکاکیت دربارۀ ماوراء و حتی انکار آن سازگار است.
از نظر برخی، مراد از معنویتْ داشتن نگرشی به عالم و آدم است که به انسان آرامش، شادی و امید بدهد، گاه میگویند معنویت فرآیندی است که فرآورده آن، کمترین درد و رنج ممکن باشد. در این دیدگاه، معنویت غیر از عرفان و دین است و شرط معنویت، تعلق خاطر داشتن به دین و مذهب خاص نیست؛ بلکه معنویت از نظر تعلق خاطر و عدم تعلق خاطر به یک دین خاص، بیاقتضا و لابشرط است.
معنویت بدون دین بر طبل بینیازی از دین میکوبد و در امور معنوی ساز استقلال مینوازد. بشر مدرن همان طور که در تسخیر طبیعت مستقل عمل کرد، میخواهد در تسخیر عوالم معنوی نیز مستقل از دین و خدا عمل کند. معنویت و عرفان سکولار، واکنش انسان متجدد در برابر تفکر قرون وسطا است که ارتباط ایمان و عقلانیت را گسسته بود و ایمان را در خلأ عقلانیت میجست. مبنای مدرنیته عقلانیت خودبنیاد است. مدرنیته در واکنش افراطی به ایمان گرایی ضد عقلانی، به عقل انحصارگرا رو می آورد.بشر متجدد چون می پندارد دین و ایمان دینی غیرعقلانی است، و از سوی دیگر از معنویت نیز گریزی نیست، پروژۀ عقلانیت و معنویت سکولار را طرح می کند.
طرح معنویت سکولار در عصر جدید برای رهایی از رنجهای دست ساختۀ بشر است، بشر دریافت که علم پوزیتیویستی به تنهایی پاسخگوی همۀ خواستههای او نیست و دنیای مادی، علم حسی و انسان مادی، فاقد معنویت است و برای آدمی آرامش و رضایت خاطر نمی آورد و برای غلبه بر رنج و اضطراب بشر راه حلی ندارد. از این رو، دست به اختراع معنویت و عرفان سکولار زد. معنویت جدید برای مهار انسان سکولاری است که ابزار و قدرت در اختیار دارد، اما عامل مهار کننده ندارد. در این زمینهها و برای رفع این نیازها است که بشر مدرن به اختراع معنویت سکولار دست می یازد.
در عصر جدید ما شاهد رواج عرفان سکولار(Secular mysticism)هم هستیم، عرفان سکولارعرفانی است در خارج از چارچوب ادیان. به عبارت دیگر، عرفان سکولار عرفانی است که با وحی نبوی ارتباطی ندارد؛ نوعی ارتباط مستقیم و شخصی با خدا است، بدون وساطت پیامبر و کتاب آسمانی و روحانیت و اصول اعتقادی و آداب و تکالیف شرعی. در این نوع عرفان، شخص می خواهد بدون استفاده از وحی و هدایت الهی، خودْ راهش را به سوی حیات معنوی پیدا کند. بنا بر این، به تعدد افراد و تجربههای شخصی راه زندگی معنوی ممکن است متعدد و متنوع باشد. عرفان سکولار انسانمحور و فردگراست.
یکی از ریشه های عرفان سکولار برخی مکتبهای هندی است. اصول ادیان الهی و ابراهیمی توحید، نبوت و معاد است. در برخی عرفانهای هندی مانند آئین بودایی هیچ یک از این اصول معتبر نیست و یا به شکلی متفاوت با ادیان ابراهیمی مطرح است؛ مثلاً در برخی تلقی ها از آیین هندو به جای خدا روح جهانی یا مطلق و به جای وحی نبوی، اشراق عرفانی و به جای معاد تناسخ مطرح است. دین نیز در آن آیینها چندان به زندگی اجتماعی مرتبط نیست. این نوع نگرش با نگرش مادی و انسان محور و دنیاگرای غرب مدرن سازگارتر از ادیان الهی است. به این جهت است که در غرب سکولار گرایش چشمگیری به این گونه مکتبهای معنوی شرقی دیده میشود. عرفان بودائی و عرفان طبیعتگرا و همین طور بسیاری از شبه عرفانهای نوظهور سکولار هستند.
نزد برخی از مدافعان عرفان سکولار، حتی اعتقاد به خدا هم شرط عارف بودن نیست و عرفان می تواند الحادی (Atheistic)هم باشد، از نظر اینان، عرفان این است که هرکسی به زندگی مطلوب و رضایت بخش خود دست یابد و معنا و عمق زندگی را بیابد، چه معتقد به دین باشد، چه شکاک باشد و چه حتی ملحد و منکر خدا. از نظر آنها اعتقاد یا عدم اعتقاد به خدا و پایبندی به دین اهمیتی در عرفان ندارد. برخی، از این گونه گرایشها با عنوان معنویت یاد می کنند. این گونه معنویت در برخی ازکشورهای غربی طرفداران قابل توجهی دارد. ظهور جریان های بی شمار شبه عرفانی در دنیای جدید برخاسته از چنین زمینه های فکری است.
از سوی دیگر بحران بیمعنایی و پوچی و به بن بست رسیدن تمدن مادی جدید راه را برای ظهور چنین گرایش هایی هموار کرده است. همچنین نقش ادیان انحرافی و تحریف شده وهمین طور برداشت های متحجرانه و افراطی و عقل ستیز از دین را در این زمینه نباید از نظر دور داشت. در چنین فضایی برخی به طور کلی از دین و معنویت گریزان شده به سمت مادیت می لغزند و گروهی که گرایش به معنویت را در عمق وجودشان حس می کنند به معنویتهای سکولار و شبه عرفانها پناه میبرند، اما چنین معنویت و عرفانی سرابی بیش نیست و از معنویت و عرفان جز نام بهره ای ندارد.
معنویت و عرفان غیردینی و سکولار در واقع معنویت بدون معنا و عرفان بدون معرفت است که پارادوکسی آشکار است، معنا در مقابل صورت همان باطن در مقابل ظاهر است. در تفکر مادی هستی جز همین صورت ظاهر نیست. «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنْ الْحَیَاةِالدُّنْیَا وَهُمْ عَنْ الآخِرَةِ هُمْغَافِلُونَ.»(الروم/7) معنای هستی، حقیقت و باطن هستی است که خداوند است، «گفت المعنی هوالله شیخ دین». و عرفان آشنایی و اتصال با آن حقیقت است. با انکار خدا یا غفلت از او چگونه می توان سخن از معنویت و عرفان گفت! یا چگونه می توان بدون بهره گیری از هدایت الهی به خدا رسید!
برای رسیدن به معنویت و عرفان حقیقی به بهره گیری از نور دو چراغ عقل و وحی نیازمندیم، اکتفا به عقل بدون بهره گیری از نور وحی همان سکولاریسم است که با معنویت وعرفان بیگانه است. تمسک به وحی بدون بهره گیری از عقل نیز تحجر است که آن هم نسبتی با معنویت و عرفان ندارد و بلکه با آن در ستیز است. عرفان اصیل اسلامی از بستر عقل و وحی جریان پیدا می کند و در آن چارچوب سیر می کند. شگفت اینجاست که برخی روشنفکران مسلمان راه رهایی را در معنویت سکولار می جویند و در واقع آنچه خود دارند را از بیگانه ای که فاقد آن است تمنا می کنند و گنجی را که در خانۀ خود دارند از سر غفلت در اکناف عالم جستجو می کنند.