اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَمْلأَ قَلْبِي حُبّاً لَكَ وَخَشْيَةً مِنْكَ وَتَصْدِيقاً بِكتابِكَ وَ إِيماناً بِكَ وَ فَرَقاً مِنْكَ وَ شَوْقاً إِلَيْكَ، ياذا الجَلالِ وَالاِكْرامِ، حَبِّبْ إِلَيَّ لِقأَكَ وَأَحْبِبْ لِقائِي وَاجْعَلْ لِي فِي لِقائِكَ الرَّاحَةَ والفَرَجَ وَالكَرامَةَ. (فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی)
خدایا از تو می خواهم که دلم را سرشار کنی از محبتت، و خشیتت و تصدیق به کتابت و ایمان به خودت و اندیشۀ از خودت و اشتیاق بسوی خود، ای صاحب جلال و بزرگواری. مرا دوستدار لقای خویش کن و نیز لقای مرا دوست بدار و در لقای خود برای من آرامش و گشایش و کرامت قرار ده.
عصارۀ عرفان اسلامی در این فراز نورانی آمده است که در چند نکته به آن اشاره می شود.
همراهی عشق و خشیت. عبد عارف در همان حال که عاشق خداست، قلبش آکنده از خشیت از خداست. اوج عبودیت، جمع بین محبت و خشیت و خوف و اشتیاق است. شگفتا! انسان به چیزی عشق می ورزد که از او خائف است. بسوی چیزی می شتابد که از او در هراس است. و شگفت اینکه عبد عارف این خوف و شوق را با اصرار و الحاح از خدا می طلبد. این نشان می دهد که آن خشیت و خوف چه شیرین و باشکوه است.
محبت و خشیت، ثمرۀ ایمان به خداست.
ایمان به خدا وقتی تمام است که با تصدیق به کتاب همراه باشد. تصدیق به کتاب یعنی ایمان به وحی و نبوت. اشاره به این حقیقت است که ایمان فقط یک احساس درونی نیست، بلکه لازمه اش پایبندی به شریعت الهی است که در کتاب متبلور است.
شوق لقای خدا. بالاترین اشتیاق عبد برای دیدار معشوق است و این ملاقات هنگامی به اوج زیبایی و شکوه می رسد که دوسویه باشد. این عشق از دو سر است و حب لقا از هر دو سو است. بنده عاشق لقای خدا است و خدا نیز عاشق لقای عبدش است.
ثمرۀ دیدار با خدا، نیل به آسایش و آرامش و کرامت است. اللهم ارزقنا
اي دل و جان عاشقان شيفته لقاي تو سرمه چشم خسروان خاک در سراي تو
مرهم جان خستگان لعل حيات بخش تو دام دل شکستگان طره دلرباي تو
در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهان کيست که نيست در جهان عاشق و مبتلاي تو؟
دست تهي به درگهت آمده ام اميدوار لطف کن ار چه نيستم در خور مرحباي تو
آينه دل مرا روشنيي ده از نظر بو که ببينم اندر او طلعت دلگشاي تو
جام جهان نماي من روي طرب فزاي توست گر چه حقيقت من است جام جهان نماي تو
آرزوي من از جهان ديدن روي توست و بس رو بنما، که سوختم زآرزوي لقاي تو
کام دلم ز لب بده، وعده بيشتر مده زان که وفا نمي کند عمر من و وفاي تو
نيست عجب اگر شود زنده عراقي از لبت کاب حيات مي چکد از لب جان فزاي تو
از غزلیات عراقی