با سلام. در پاسخی که برای سوال طلبه حق طلبی نوشته بودید، در پایان ذکر کرده اید «عارفان با عرفان خوب و سیر و سلوک مست تماشای جمال الهی هستند». اگر این سخن شما را حمل بر روشی به موازات اتکا به عقل برای اثبات وجود خدا تفسیر کنیم ایرادی اساسی به آن وارد می شود. می دانیم و در تاریخ هم خوانده ایم که اهل عرفان در هر دین خاص در نهایت کشف و شهودشان تایید همان مرام فکری یا دینی خود ایشان است. توضیح آنکه یک مرتاض هندی در نهایت شهود خود راه به حقیقت مکتب خود می برد یا یک عارف یهودی حقانیت راه خود را شهود می کند یا یک صوفی سنی تایید مکتب خود را در نهایت می بیند و یک عارف شیعی هم مسلما شهودش مطابق با عقایدش هست. فارغ از اینکه اصولا تجربه دینی (یا شهود عرفانی) قابلیت انتقال کلامی ندارد و غالبا در پیچ و خم تفسیر فرد و تنگی کلمات دچار تحریف می گردد. شهود عرفانی مقلد هر مکتبی تنها بر عقاید همان مکتب مهر تایید می زند. مثلا ما در تاریخ نداشته ایم عارفی یهودی در پی ریاضت هایش به حقانیت مسیح برسد یا عارفی مسیحی در کشف و شهود خود چیزی جز همان اعتقاد به الوهیت مسیح را ببیند. در نتیجه به نظر می رسد سیر و سلوک عرفانی اگر بر پایه تفکر صحیح عقلانی و بنیادهای مستحکم معرفتی بنا نشود بیشتر از آنکه راه نما باشد ره زن راه طالبان حقیقت است. متشکر می شوم اگر در این مورد توضیح دهید. سروش
پاسخ: سلام سروش عزیز، این درست است که عرفان خوب است برپایه تفکر صحیح عقلانی و بنیادهای مستحکم معرفتی بنا شود. در این زمینه با شما هم عقیده هستم و مقالاتی در این باب نوشته ام. هر نوع تجربه ای لزوما تجربه اصیل نیست، تسویلات نفسانی و القائات شیطانی هم رخ می دهد. بازارعرفان های کاذب و قلابی و عارف نماها هم بسیار بازار پر رونقی است و متاع تقلبی در این بازار بسی بیشتر از کالای مرغوب و اصیل است.
از هزاران صد، یکی زین صوفی اند مابقی در دولت او می زیند.
به علاوه پیمودن راه عرفان کار هرکسی نیست. مدعیان بسیارند اما واصلان اندکند.
خلیلی قطاع الفیافی الی الحمی کثیر و اما الواصلون الیه قلیل
وجوه عليها للقبول علامةٌ وليس على كل الوجوه قبولُ
بنا بر این، سالک این وادی باید بداند که آنچه در پیش دارد شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل است. اما با این همه، این راه باز است و رهروان بسیاری داشته است. گاهی خداوند از آغاز این موهبت را در اختیار بعضی از بندگان بختیارش قرار می دهد. حضرت عیسی در گهواره بود که گفت: انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا… نه ریاضتی کشیده بود نه تفکر نظری ورزیده بود. ذالک فضل الله یؤتیه من یشاء.
دولت آنست که بی خون دل آید به کنار ورنه با سعی و عمل، باغ جنان این همه نیست
البته انبیا و اولیا، پس از رشد باید تکلیف بندگی را به بهترین شکل ادا کنند. برخی نیز پس از سالها تهذیب نفس و عبودیت شاهد معشوق را در آغوش می گیرند. در هر دو صورت آن که این فیض را می بخشد خداوند است و آنچه در عبد شرط است عبودیت و طهارت است.
تجربه های عرفا در فرهنگ های مختلف متفاوت است و در هر قومی موافق با مذهب آن قوم. آیا
در فلسفه و کلام هم اینطور نیست؟ در فلسفه و کلام هم هر کس با تفکر نظری و روش عقلی و نقلی دین خودش را تایید می کند. آیا می توان نتیجه گرفت که پس تفکر نظری یا استفاده از کتب مقدس برای نیل به حقیقت ناصواب است؟
حتی علم تاریخ را که قرار است بیان وقایع باشد، هر مورخی مطابق و موافق با باورهای خودش می نویسد و مؤید آن قرار می دهد. نوع بشر گرفتار این سوبجکتویسم است. نادرند کسانی که بتوانند از این سوبجکتیویسم رهایی یابند، اما این امر تا حدی ممکن است. اگر در علوم ظاهری معیار سنجش لازم است، در عرفان نیز معیار سنجش لازم است.
شخصی بودن تجربه عرفانی مشکلی در ارزش معرفتی آن ایجاد نمی کند. تجربه عرفانی برای شخص تجربه گر حجت است، ولو برای دیگران حجت نباشد.
بیان ناپذیری تجربه عرفانی هم نسبی است، نه مطلق. کمتر کسی به اندازه عرفا سخن گفته است. مثنوی و دیوان شمس را ببینید. بااینکه مولانا خود را خاموش می خواند، اما چند ده هزار بیت می سراید. زبان نمی تواند حقیقت مشهود را آنگونه که هست بیان کند، اما در هر حال بیان می کند. کتاب عظیم و حجیم فتوحات مکیه و بیش از پانصد اثر دیگر بیان تجربه های عرفانی ابن عربی هستند.
تجربه های عرفا در فرهنگ های مختلف هم شباهت ها و وجوه مشترک دارند، هم تفاوت. عارف یهودی و مسیحی و مسلمان و هر عارف موحد دیگر از شهود خداوند سخن می گوید، خدایی که عالم و قادر و نامتناهی است. برخی از عرفان پژوهان مثل والتر استیس برآنند که تجربه های عرفانی در سراسر دنیا و در طول تاریخ هسته مشترکی دارند. تفاوت آنها ناشی از تفاوت در تفسیری است که از تجربه های خود می کنند. البته ساخت گرایان مثل استیون کتز تفاوت ها را نیز مستند به تجربه می دانند. در هر حال هر تجربه عرفانی را باید با معیار عقل و شرع سنجید.