علامه طباطبائی می خواهد اندیشه و فکر اسلامی را به عنوان یک نظام فکری چند بعدی و نظام عملی و اعتقادی که جامع باشد و یک نظام عملی و رفتاری که بعد رفتاری و اجتماعی دارد، ارائه دهد. نظام کامل زندگی به این معنا است که نخست جهان بینی جامع به ما ارائه دهد و یک نظام زیست شامل زندگی فردی و جمعی بدهد؛ این نظام جامع فکری و عملی عقلانی باید پشتوانه منطقی و نظری داشته باشد و از طرفی وحیانی و برخاسته از معارف دین و مطابق با آموزه های دین و در عین حال معنوی و عرفانی باشد.
کسانی خواستند نظام های فکری و عملی ارائه دهند اما حاصل کارشان فقط عقلانی بوده است و یا استخراج شده از دین در حد نقل بوده است که بدون به کار گیری حداکثری ظرفیت عقل و یا با غفلت از بعد معنوی و باطنی دین بوده است و به ظاهر دین بسنده شده است. علامه طباطبائی در همه ابعاد عقلانی، نقلی، باطنی و معنوی اهل علم، اهل عمل، باطن و سیر و سلوک است؛ این ادعا با نظر در اندیشه و آثار او اثبات میشود. شاگردان تربیت شده او ادامه دهنده و امتداد او هستند.
اندیشه جامع علامه طباطبائی زمینه ای برای تمدن سازی اسلامی نوین
امروزه رایج شده است که به دین به عنوان یک تمدن نگاه می کنیم و تصویری تمدن ساز از اسلام ارائه می دهیم و آرمان نهائی دین تمدن سازی است؛ ابعاد فردی و اجتماعی در ذیل ابعاد دیگر قرار می گیرد که تحقق نهائی در عصر ظهور است و اندیشه جامع علامه طباطبائی زمینه ای برای تمدن سازی اسلامی نوین است.
در آثار علامه دیده می شود که کتاب های فلسفی و عرفانی دارند و جامع ترین تفسیر مربوط به علامه است و در عرفان و رسائل و تفسیر المیزان مباحث بسیاری در زمینه عرفان دارند؛ علامه طباطبائی حکیم اسلامی است و تفکر دینی که ارائه می دهد ناظر به زندگی و پرسش های زمانه است و پاسخ مادیون را می دهد. در باب نظریه تحول زیستی داروین اظهار نظر کرده است و در باب حقوق بشر و حقوق زن سخن گفته است که این امر نشان می دهد که او چشم بازی نسبت به مسائل و مشکلات زمان داشته است و عالم به زمان بوده است.
علامه طباطبائی؛ متصدی بعد عقلانی تفکر دینی و الهی
جامعیت و ناظر بودن به مسائل زمان در علامه طباطبائی نقطه عطف است و این نگاه تمدنی به دین از جمله صفاتی است که در دانشمندان گذشته دیده نمی شود؛ فلسفه یکی از اجزای این مجموعه است و در واقع علامه طباطبائی بعد عقلانی تفکر دینی و الهی را تصدی گری کرده است.
ویژگیهای فلسفه صدرائی از حیث روش و منابع
در فلسفه علامه طباطبائی نقطه عطف بود و فقط یک فیلسوف نبود؛ اینجا این پرسش مطرح می شود که فلسفه صدرائی چیست؟ فلسفه صدرائی چند مشخصه دارد که یکی از ویژگی های برجسته اش این است که فلسفه وجودی است و خالص ترین فلسفه وجودی، فلسفه ملاصدرا است.
از طرفی هستی شناسی در هیچ فلسفه ای دیده نمی شود؛ در فلسفه ملاصدرا قرآن، عرفان و برهان با یکدیگر هماهنگ هستند و چشمی به منابع و معارف دین دارد و از عرفان حداکثر استفاده شده است. از حیث نتیجه ملاصدرا دغدغه اش این است که نتایج هماهنگ با باورهای دینی باشد و دنبال این است که مطابقت عقل و وحی در آن باشد.
نو بودن یک نظام فلسفی چه معنایی دارد؟
علامه طباطبائی فیلسوف صدرائی است؛ آیا می توان گفت او فیسوف نوصدرائی است؟ نو بودن یک نظام فلسفی چه معنایی دارد؟ نوصدرائی به این معنا است که علامه طباطبائی همچنان فیلسوف صدرائی است اما در فلسفه ملاصدرا یک مرحله جدیدی با علامه طباطبائی آغاز شده است که در چارچوب فلسفه ملاصدرا است.
یکی از وجوه تفکر فلسفی تحول در ساختمان نظام فکری است که لزوما در مواد و اجزا نیست که هندسه و ساختمان وقتی متحول و متفاوت شد می توان گفت این فلسفه وارد دوره جدیدی شده است؛ یکی از کارهای علامه طباطبائی وارد کردن مباحث معرفت شناسی و طرح بحث اعتباریات است.
برای زمینه و پشتوانه عقلانی بسیاری از فلسفه های مضاف مانند فلسفه اجتماعی، حقوق، فقه، سیاست و فلسفه های اجتماعی و غیره، علامه طباطبائی از نخستین کسانی است که دامنه فلسفه اسلامی را توسعه داده است و از محدود شدن به مبانی هستی شناسی محض خارج کرده است و وارد عرصه های دیگر فلسفه شده است؛ کتاب علامه طباطبائی فلسفه اولی هستند و فلسفه به معنای عام نیستند.
چگونگی نقش فلسفه در تمدن سازی
یکی از کارهائی که باعث می شود فلسفه در تمدن سازی نقش داشته باشد این است که فلسفه از محدود شدن به هستی شناسی خارج شود در عین اینکه هستی شناسی اساس و رکن فلسفه است اما همه چیز فلسفه نیست و اینکه بحث می شود آیا از فلسفه ملاصدرا می توان سیاست، تعلیم، تربیت و علوم انسانی استخراج کرد؟ در واقع مانع کار در این است که تلقی ما از فلسفه فقط مبانی هستی شناسی است.
علامه طباطبائی در این امر تصریح نکرده است اما در عمل بر خلاف پیشینیان کتاب اصول فلسفه را با مباحث معرفت شروع کرده است؛ حکیم سبزواری صدرائی محض است اما اصول فلسفه ساختمان و چارچوب آن متفاوت است. با معرفت شروع کردن به این معنا است که فلسفه فقط بحث وجود نیست و در عین حال وارد فلسفه های مضاف شده است و همچنین ورود در اعتباریات که یک شاخه دیگر از فلسفه های مضاف است.
در ذیل همین کار، کار دیگر علامه طباطبائی فلسفه تطبیقی است که تا آن زمان نبوده است؛ او نخستین کسی است که فلسفه تطبیقی را آغاز و مطرح کرده است. مارکسیت در آن زمان بود و کمتر کسی پاسخ به آن را داشت چراکه دارای جاذبه بسیاری در ادبیات بود و پشتوانه آن فلسفه مادی بود؛ علامه طباطبائی به صورت عمیق وارد بحث شده است و ماتریالیست را مورد بحث قرار داده است.
علامه طباطبائی فلسفه نوصدرائی را کلید زده است
اگر شرح علامه طباطبائی بر فلسفه نبود فلسفه این همه مورد استقبال قرار نمی گرفت؛ این متن و شرح با ویژگی تغییر دادن ساختار فلسفه و تطبیقی بودن و ناظر به مسائل روز بودن توانست تأثیرگذاری داشته باشد؛ می توان به جرأت گفت که در نیم قرن گذشته هیچ کتاب فلسفی مورد استقبال نبوده است.
یکی از دلایلی که فلسفه در حوزه و دانشگاه مشتاق دارد وجود کتاب علامه طباطبائی است که با فارسی نوشتن فلسفه عمومیت داده شده است و با شرح شهید مطهری همراه شده است؛ همه این فعالیت ها با استفاده از مبانی صدرائی است.
هنر علامه این است که می تواند از اصول صدرائی در ابواب دیگر در نقد آرای اندیشه های غربی استفاده کند و فلسفه های مضاف در حوزه و دانشگاه مطرح می شود که این سنت حسنه وام دار علامه طباطبائی است؛ ما هنوز در آغاز تحول هستیم اما او فلسفه نوصدرائی را کلید زده است.