در گفتگو با دکتر محمد فنایی اشکوری، استاد فلسفه و عرفان، ابعاد قیام عاشورا بویژه بعد عرفانی آن مورد بررسی اجمالی قرار گرفته است که اکنون از نظر شما می گذرد. لازم است یادآوری شود که بخشی از این مصاحبه در روزنامه قدس و بخشی دیگر در خبرگزاری مهر منتشر گردیده است.
توجه عرفای اسلامی به امام حسین(ع) از چه جهاتی است؟
در آستانه ماه محرم و عاشورای حسینی قرار داریم. این روزها که کاروان حسینی از حجاز به سمت عراق در حرکت است، لشکر اندوه و ماتم نیز به سوی دلهای عاشقان ولایت روانه است.
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است گویاعزای اشرف اولاد آدم است
از این رو جا دارد که علاوه بر برگزاری مجالس پرشور سوگ و ماتم در عزای جگرگوشه رسوال الله(ص)، دربارۀ ابعاد گوناگون شخصیت سالار شهیدان و حماسه بی بدیلی که آفرید به تأمل بنشینیم.
مهمترین بعد شخصیتی حضرت سیدالشهدا(ع) بعد معنوی و عرفانی اوست. امام حسین(ع) ولی ا… است که عالی ترین مرتبه کمال معنوی است؛ چنانکه گفته اند عرش عرفان فرش ولایت است. این بعد در تمام شخصیت و سراسر حیات مبارکش حضور و ظهور دارد. عالی ترین تجلی عرفان را هم در عمل امام حسین(ع) و هم در گفتار او می توان دید. اما در دو موضع بعد عرفانی امام حسین(ع) آشکارتراست: یکی در دعای عرفه است و یکی در حادثه عاشورا. دعای عرفه (دعایی که امام حسین(ع) در صحرای عرفات در روز عرفه ایراد کردند) سراپا مناجاتی عرفانی است. اوج بیانات در باب معارف عرفانی در این دعا بیان شده است. از این رو این مناجات همیشه مورد توجه عرفای مکتب اهل بیت بوده است. باید اشاره کنم که عرفان فقط در قسمت پایانی مناجات (که گاهی از حیث سند در آن مباحثاتی هست) نیامده، بلکه در سراسر این دعا رایحه خوش عرفان مشام جانها را معطر می کند. در این دعا معارف بلند عرفانی دربارۀ خداوند و اسماء و صفات و افعال الهی و رابطه بندگان با خدا به زیباترین وجهی بیان شده است. در واقع این مناجات یکی از منابع اصلی برای استخراج و تدوین جهانبینی عرفانی و اصول معنوی شیعی است. معارف عمیق الهیاتی که امام حسین(ع) در این مناجات مطرح می کند جلوه ای از عرفان حسینی است.
همه عالم به نور اوست پیدا کجا او گردد از عالم هویدا
زهی نادان که او خورشید تابان بنور شمع جوید در بیابان
مگر خدا دور است که بخواهیم از راه آثار به او برسیم؟! و متی بعدت حتی تکون الآثار هی التی توصل الیک؟ او حاضر و ظاهر است. البته این سخن در مراتب بالای معرفت طرح می شود. اما در مراتب پایین تر سخن دراین است که مخلوقات آیات الهی و دلیل وجود او هستند و از راه آفاق و انفس می توان به خدا رسید، بنابراین بین این معارف ناسازگاری نیست، بلکه سخن در ذومراتب بودن معرفت است.
خداوند آشکارکننده همه چیز است؛ چه چیزی می تواند از خدا آشکارتر باشد تا خدا را نشان دهد. مگر خدا پنهان است که نیاز به آشکار کننده داشته باشد! «مَتی غِبْتَ حَتّی تَحتاجَ اِلی دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ». دلیل برای چیزهای غایب و پنهان است. اگر چیزی پنهان و غایب باشد و از وجودش آگاهی مستقیمی در دست نباشد و مشهود نباشد، یعنی مورد سؤال باشد، دلیل می خواهد. امام حسین(ع) می فرمایند مگر خداوند غایب است که نیاز به دلیل داشته باشد. کی غایب شدی تا نیازمند دلیل باشی؟! به قول فروغی بسطامی:
کی رفته ای زدل که تمنا کنم تورا
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تورا
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
با صدهزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تورا
اگر خداوند اینقدر آشکار است چرا مردم حضور خدا را درک نمی کنند؟
امام حسین(ع) خود به این سؤال مقدر پاسخ می دهد، آنجا که عرض می کند: «عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَرَاکَ عَلَیْهَا رَقِیبا»، چشمی که تو را بر خود ناظر نبیند آن چشم نابیناست. او به دلیل شدت نورانیت، چنان است که بسیاری از چشمهای باطنی ضعیف نمی توانند نورش را ببینند، مثل قرص خورشید که از شدت نورانیت نمی توان به آن نظر کرد.
محبت خداوند بالاترین دستاورد حیات است و کسی که فاقد این محبت است زیان دیده است. در همین مضمون امام(ع) در پیشگاه الهی عرض می کند: «کسی که تو را ندارد چه دارد و کسی که تو را دارد چه ندارد؟» این گونه مضامین که در این دعا فراوان است نشانگر اوج معرفت امام حسین(ع) و حب او به خدا و فنای او در خداست. اینها قطره ای از دریای معرفت حسینی است و نظیر این بیانات در مناجات عرفه فراوان است.
چرا امام حسین(ع) و حادثه عاشورا هم مورد توجه عرفاست؟
عرفان امام حسین(ع) فقط در سخنان او و در مناجات و گفتگو با خدا نمایان نشده است. بهترین جایی که این عرفان تجلی و ظهور عینی پیدا کرده
است حادثه عظیم عاشوراست که امام حسین(ع) آفرید. عرفان عاشورایی در اینجا شناخته می شود. بعد عرفانی و الهی وجود امام حسین (ع) در تک تک جملاتی که در سفر از مدینه و مکه به کربلا فرموده و گفتگوهایی که با دشمن و یاران خود داشته آمده است. اما بالاتر از اینها آن چیزی است که در عینیت خارجی و در عمل نشان داده است. بدون توجه به بعد عرفانی شخصیت امام حسین (ع) نمی توان حماسه خونین کربلا را فهمید. اگر کسی به بعد معنوی و عرفانی وجود و شخصیت امام حسین(ع) بی توجه باشد ابدا نمی تواند حقیقت حادثه عاشورا را بفهمد. حادثه کربلا بدون بعد معنوی آن قابل تبیین نیست. روح این حادثه عرفان است. چگونه می توان فهمید که انسانی با خانواده و جمع اندک و محدودی از فرزندان و یاران در مقابل سپاه مجهز و با جمعیت چند ده هزار نفری قرار می گیرد و تسلیم نمی شود و تا آخرین قطره خون خود و یارانش مقاومت می کند و می جنگد و اسارت فرزندان و خانواده اش را می پذیرد؟ این عمل جز با معرفت الهی و عشق الهی به هیچ شکل دیگری قابل تفسیر معقول نیست؛ یعنی به تنهایی با تحلیل سیاسی و اجتماعی و هیچ رویکرد دیگری نمی توان این حادثه را فهمید. همه اینها وقتی معنا دارد که باطن و روح و جان واقعه عاشورا و شخصیت امام حسین(ع) که همان بعد عرفانی و عشق به خدا و ذوب در خدا بودن و فانی بودن در خداوند است شناخته شود. بدون توجه به این بعد نمی توان این حادثه را درک کرد. حُبی که امام حسین(ع) در مناجات عرفه بیان می کند در حادثه کربلا به نمایش می گذارد و بندگی و دلبردگی را به اوج خود می رساند. توکل به خدا و تسلیم در مقابل اراده و مشیت پروردگار را به زیباترین شکل و در اوج خود در صحنه عاشورا به نمایش گذاشته است. راضی بودن به قضای الهی در عمل امام حسین(ع) و همینطور در سخنانش در آخرین لحظات می درخشد، آنجا که می گوید: «الهی رضی بقضاءک تسلیما لامرک لامعبود سواک». امام حسین(ع) عاشقانه با نفس مطمئنه به سوی پروردگارش شتافت. با توجه به این حقایق است که عرفان شیعی بسیار رنگ حسینی دارد. عرفای اهل بیتی در کنار مدرسه عرفه و عاشورا توجه خاصی به زیارت مرقد امام حسین(ع) و گریه و سوگواری در عزای حضرت اباعبدا… دارند. این زیارت و سوگ خود مدرسه عاشق پروری است که مختص مکتب اهل بیت است.
چرا امام حسین(ع) ثارا… خوانده
می شود و این تعبیر از چیست؟
امام حسین(ع) بندۀ عاشق لقای خداست، و خدا همچنین بنده ای را دوست دارد. این حُب دوطرفه است. همان طور که در قرآن هم آمده است «یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ»؛ هم خداوند بندگان شایسته اش را دوست دارد و هم بندگان شایسته خدا را دوست دارند. در حدیثی قدسی نقل شده است که: «هرکس مرا طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد مرا، و کسی که مرا دوست داشت، عاشقم می شود و کسی که عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و کسی که من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسی که من او را بکشم، خون بهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم.» به همین دلیل امام حسین(ع) شهید و کشته عشق الهی است و خونخواه او خداست. ازاین رو به آن حضرت ثارا… می گویند. این معرفت نتیجه و لازمه معرفت است. هرکس معرفتش بیشتر باشد محبتش بیشتر است. و چون خداشناسی اولیای خدا همچون سید الشهدا بسی بیش از دیگران است و قابل مقایسه با خداشناسی دیگران نیست محبت آنها نیز در اوج است.
بعضی از مفسران برخی از آیات قرآن را در شأن امام حسین (ع) دانسته اند؛ نظر شما در این باره چیست؟
حضرات معصوم و در رأس آنها رسول الله(ص) خود قرآن ناطق و مجسمند. انسان کامل تجسم عینی قرآن است. از این رو عجیب نیست که آیات قرآن بر آن حضرات تطبیق کند یا در شأن آنها نازل شود. به همین جهت است که ذبح عظیم در آیه «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» بر امام حسین(ع) تطبیق شده است. شکی نیست که مصداق برجسته و برترین آن امام حسین(ع) است. همین طور آیۀ کریمۀ «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ*ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً» گرچه خطابش عام است، ولی مصداق بارز و آشکار این خطاب امام حسین(ع) است. او بود که عاشقانه با نفس مطمئنه به سوی پروردگارش شتافت در حالی که هم او از قضای الهی راضی بود و هم خدا از او راضی. در سخنان پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و دیگر معصومان نیز بیانات زیبایی درباره امام حسین(ع) آمده است که توجه به آن بیانات می تواند ابعادی از شخصیت و جایگاه معنوی امام حسین(ع) را بر ما آشکار کند. پیامبر(ص) امام حسین(ع) را از خود و خود را از او می داند «حسین منی و أنا من حسین». حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. شهرت این جملات گاهی موجب می شود ما بسرعت از آنها می گذریم و تعمق کافی در آنها نمی کنیم. از این کلمات نباید به آسانی عبور کرد.
تأمل در این بیانات می تواند شناخت ما را از امام حسین(ع) تعمیق بخشد. با توجه به این حقایق است که عرفان شیعی بسیار رنگ حسینی دارد. عرفای اهل بیتی در کنار مدرسه عرفه و عاشورا توجه خاصی به زیارت مرقد امام حسین(ع) و گریه و سوگواری در عزای حضرت اباعبدالله(ع) دارند. این زیارت و سوگ خود مدرسه عاشق پروری است که مختص مکتب اهل بیت(ع) است.
حادثه عاشورا چه ابعاد دیگری دارد؟
یکی از ابعاد مهم شخصیت امام حسین(ع) و حادثه عاشورا بعد سیاسی و اجتماعی آن است. بحث از این بعد، خود حکایتی مفصل است که باید مستقلا به آن پرداخته شود، اما اشاره به آن در اینجا ضروری است تا گمان نشود که شخصیت سالار شهیدان و حماسه عظیمش فقط از بعد عرفانی دارای اهمیت است. تفاوت انسان کامل با دیگر انسانهای برجسته تاریخ در این است که انسان کامل یک بعدی و تک ساحتی نیست. انسان کامل فقط یک اندیشمند، یک اصلاحگر، یک قهرمان، یا یک عارف اهل باطن نیست؛ بلکه در همه ابعاد انسانی در کمال است.
از این رو یک بعد برجسته حماسه عاشورا بعد سیاسی و اجتماعی آن است. اما بعد عرفانی اساس و باطن آن است. ما نباید تنها امام حسین(ع) را در بعد عرفانی خلاصه کنیم و بعد سیاسی و اجتماعی حرکت آن حضرت(ع) را کمرنگ ببینیم. بُعد عدالتخواهی و آزادگی و عزت طلبی و ظلم ستیزی امام حسین (ع) بسیار برجسته و درخشان است، اما زیربنا و باطن آن، بعد عرفانی حرکت امام حسین (ع) است. این ذوابعاد بودن ویژگی عرفان عاشورایی است که همان عرفان راستین اسلامی است. این عرفان فقط درون گرا، فردی و باطنی نیست، بلکه عرفانی است که در عین درون گرا و فردی و باطنی بودن ابعاد عظیم اجتماعی و سیاسی دارد. عرفانی است که با زندگی و جامعه با سیاست و تمدن و اصلاح گری و عدالتخواهی و آزادگی ارتباط تنگاتنگ دارد و از آنها جدایی ناپذیر است. امام حسین(ع) برای اصلاح امت، محو ستم و بیداد و استقرار سنت نبوی و عدالت علوی قیام کرد.
بنابر این، جامعه حسینی باید جامعه ای معنوی، آزادی خواه، عدالت طلب، ستم ستیز و عزتمند باشد و یاد و بزرگداشت حادثه کربلا باید این ارزشها را در جامعه تقویت کند.
همه آنچه گفتیم بقدر فهم ناقص و مجال اندک ما بود، نه شایسته شخصیت امام حسین (ع)، ما کجا و اسرار شخصیت سیدالشهدا و حماسۀ عاشورا کجا! و به قول آن شاعر «پایان سخن پایان من است، تو انتها نداری!»
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان که به مژکان شکند قلب همه صف شکنان
با صبا در چمن لاله سحر می گفتم که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نه ایم از می لعل حکایت کن و شیرن دهنان