از نظر علامه، آن گونه در رسالۀ الولایة ایشان آمده است، مراتب مؤمنان تابع مراتب ایمان و معرفت و اخلاص در عمل است. اهل ایمان سه گروه هستند و در سه مرتبه جای دارند: مردم عادی، عباد و زهاد، و عارفان مشتاق. گروه نخست که مردم عادی هستند سرگرم زندگی دنیا و دلبسته به آن هستند. آنها ایمان و اعتقاد به خدا و عالم غیب دارند، اما اکثر آنان اهل غور و تأمل در معارف دین نیستند. از حیث عمل تاجائی که با دنیا و منافع آنها تزاحم پیدا نکند کارهای شایسته انجام می دهند؛ اما اصل برای آنها دنیا است و از ترک وظیفه و ارتکاب معصیت ابایی ندارند.
گروه دوم زاهدان و عابدان هستند. آنها رغبتی به دنیا ندارند و برای زهد و عبادت آماده اند؛ اهل تقوا و تهذیب نفس هستند، اما انگیزه و غرض نهایی آنها نیل به بهشت و نعمت های آن و ترس از عذاب است. آنها خود را دوست دارند و در حقیقت در پی برآورده ساختن خواهش ها و لذات نفسانی خود هستند. آنان چون فنا و زوال دنیا را می بینند به آن دل نمی بندند. اگر دنیا و نعمت هایش بی زوال بود آنها به دنیا دل می بستند. لذت های آخرت را از سنخ لذت های دنیا اما بی زوال و بدون نقص می بینند و از این رو به آن مشتاقند و لذت هایی بالاتر از لذت های نفسانی را درک نمی کنند و بر همین اساس کمال دیگر و برتر از لذت های جسمانی را طلب نمی کنند. اینان در مرتبۀ عمل توقف کرده و عملشان به گونه ای است که گویی ماوراء عالم طبیعت را مشاهد ه می کنند، اما چنین نیست و آنها بهره ای از شهود ندارند. اینان از نظر علم با گروه اول در یک سطحند، گرچه از جهت عمل به شریعت با آنها تفاوت دارند. خیری بالاتر از ثواب جزیل نصیب این گروه نیست.
گروه سوم عارفان و مشتاقان هستند. اینان کسانی هستند که بارقۀ محبت الهی سراسر وجودشان را فراگرفته است، شوق به لقاء الله دارند و از دنیا دل بریده و همّشان در تحصیل نعمت های اخروی نیست و جز خدا چیزی نمی خواهند. اینها با معرفت و توجه به حضور و احاطه و معیت خداوند از راه معرفت نفس به سلوک برای لقای الهی می پردازند. آنها همیشه به یاد خدا هستند و چیزی همچون فراق و هجران از محبوب برای آنها دردناک نیست. هدف عارف لقای خدا است و آرزوی دیگری ندارد. او به نفس خود نیز دل نمی بندد، چون محب راستین جز محبوبش را نمی خواهد و محبوب راستین یکی بیش نیست. و چون آتش شوقش شعله ور گردد تمام وجودش را فرا می گیرد و از همه چیز اعراض می کند و تمام حواسش را متوجه خدا می کند و در محبوب فانی می شود. عبادت عارف نه از روی طمع به نعمت است و نه از ترس عذاب، بلکه عبادت حبی است که برترین نحوۀ عبادت است.
منشأ اصلی در تفاوت این گروه ها معرفت و نحوۀ فهم آنها از حقایق است. این تفاوت مراتب موجب می شود که برداشت آنها از آیات قرآن و روایات هم متفاوت باشد. اساس در سلوک عرفانی توجه به حق تعالی است. معرفت خدا بدیهی است و مانع آن غفلت است، نه جهل. اشتغال دل به غیر خدا موجب غفلت می شود. بنا بر این، اساس در سلوک باطنی دل است. سرگرم شدن به امور دنیا موجب خودفراموشی و غفلت از حق می شود. با روگرداندن از ظاهر عالم و توجه به ماورا حرکت به سوی باطن صورت می گیرد. از این رو تنها راه نیل به حق، معرفت نفس، تصفیۀ دل از دنیا و جاذبه های آن و توجه کامل قلب به حق تعالی است.