پرسش: برخی مدعی هستند که وجود خدا به لحاظ علمی نه اثبات پذیر است و نه ابطال پذیر ؛ از این رو نباید به آن فکر کرد. تنها سخنی را می توان پذیرفت که از نظر علمی قابل اثبات باشد، و اعتقاد به خدا اینطور نیست و خدا را نمی توان با روش علمی اثبات کرد. نظر شما در این زمینه چیست و در پاسخ به چنین ادعایی چه باید گفت؟
پاسخ: علم در لغت به معنای هر نوع دانستنی است. در اصطلاح رایج علم دانش نظام یافته یا رشتۀ علمی (discipline) است. علم به این معنا شامل همۀعلوم اعم از علوم عقلی مثل فلسفه، علوم دینی و علوم تجربی و تاریخی می شود. علم در اصطلاحی جدیدکه از سوی پوزیتیویست ها طرح شده فقط به علوم تجربی (science) گفته می شود. این کاربرد مبتنی بر تجربه گرایی افراطی است که تنها روش تجربی را روش معتبر در شناخت می داند. باید بدانیم که حوزۀ مطالعۀ تجربی عالم مادی است و تجربۀ حسی دربارۀ حقایق غیر مادی نمی تواند هیچگونه داوری کند. یعنی با روش تجربی محض نمی توان دربارۀ عالم غیب، خدا، روح، حیات پس از مرگ، ارزش های اخلاقی، و معنویت سخن گفت. اگر تنها راه شناخت ما تجربۀ حسی باشد دربارۀ امور فوق باید سکوت کرد و هیچگونه قضاوت اثباتی یا سلبی نباید نکرد. اما تجربه گرایی افراطی قابل دفاع منطقی نیست و حتی مغالطه آمیز و خودشکن (self-contradictory) است؛ چون همین مدعا که «تجربه تنها راه شناخت است» تجربی نیست، بلکه پیشفرضی اثبات نشده و حتی باطل است.
در کنار تجربه راه های دیگری برای شناخت وجود دارد که برخی از آنها مقدم بر تجربه اند و بدون آنها تجربه نیز اعتبار نخواهد داشت، مانند روش عقلی، نقلی و شهودی. ریاضیات و منطق عقلی هستند، تاریخ نقلی است و عرفان شهودی است. علو م دینی نیز عقلی-نقلی هستند. افزون بر اینها ما معرفت های فطری و بدیهی نیز داریم که اکتسابی نیستند و هر شناختی مبتنی بر پذیرش آنهاست. اگر معرفت بدیهی نداشته باشیم هیچ شناختی از جمله شناخت تجربی ممکن نخواهد بود. تفصیل این مباحث را در معرفت شناسی باید جست.
اعتقاد به خدا برپایۀ تجربۀ حسی نیست، چون اساسا خدا حقیقتی ماورائی و غیر حسی است. اما تنها راه ما به واقع تجربۀ حسی نیست. اعتقاد به خدا از سه راه دیگر است: راه فطری، راه عقلی و راه شهودی. از این رو این ادعا که «چون وجود خدا از راه تجربه قابل اثبات نیست، پس وجود خدا قابل اثبات نیست» مغالطه است. وجود خدا از راه تجربه حسی قابل اثبات نیست، اما از راه های دیگر قابل اثبات است.
این ادعا مانند این است که بگوییم ما فقط یک معیار برای سنجش داریم و آن وزن کردن با تراز و است. پس اگر چیزی قابل وزن کردن با ترازو نباشد وجود ندارد، یا نمی توان آن را سنجید. هرکسی با شنیدن این سخن به سادگی می فهمد که در اینجا مغالطه ای روی داده است. ما ابعاد اجسام مثل طول و عرض و عمق را با ترازو نمی سنجیم، آنجا پای متر و سانتی متر در میان است. ما گرمی و سردی را با دماسنج می سنجیم نه با ترازو یا متر. ما اطلاعات افراد را با ترازو و متر و دماسنج نمی سنجیم، بلکه آزمونش با روش دیگری است. با یک دستگاه اندازه گیری نمی توان همه چیز را اندازه گیری کرد. کسی که می گوید چون خدا را با تجربه حسی نمی توان اثبات کرد پس راهی برای اثباتش نیست یا تا خدا یا روح را نبینم باور نمی کنم مثل آن است که بگوید تنها وسیلۀ سنجش سنگ و ترازو است و هر چیزی را که نتوان وزن کرد من نمی پذیرم؛ مثلا اگر می خواهیم میزان دانش دانشجویی را برای پذیرش در دانشگاه بسنجیم باید ترازو بیاوریم. روشن است که این سخن مضحک است. مثال دیگر تنوع حواس آدمی است. هر یک از پنج حس ما به حقیقتی راه دارد که حواس دیگر ممکن است به آن راه نداشته باشد. گوش کار چشم و چشم کار بویای را انجام نمی دهد. کسی نمی تواند بگوید چون من صداها یا بوها را نمی بینم پس وجود ندارند. نکتۀ کلیدی در این بحث توجه به تنوع دانش ها و تنوع روش ها و معیارهای شناخت است و پندار یاد شده ناشی از عدم توجه به این تنوع است.
خلاصۀ سخن: وجود خدا با روش تجربی قابل اثبات نیست، اما روش تجربی تنها روش برای اثبات همۀ حقایق نیست. حوزه تجربه بسیار محدود است. ما روش های دیگری برای شناخت داریم، مانند روش فطری، عقلی و شهودی که خداوند با آن روش ها اثبات می شود.
بر آنچه گفتیم باید بیفزاییم که دیدگاهی وجود دارد که مدعی است وجود خداوند را می توان با روش علمی تجربی اثبات کرد. این دیدگاه شهید صدر در کتاب مبانی منطقی استقراء (الاسس المنطقیة للإستقراء) است. ایشان طی مراحلی نشان می دهد که با همان روشی که ما حقایق تجربی مثل وجود ستاره ها و سیاره های ناشناخته را اثبات می کنیم، با همان روش می توان وجود خدا را اثبات کرد. خلاصه ای از این دیدگاه را در کتاب مقدمه ای بر فلسفه اسلامی معاصر آورده ام. رجوع کنید به: محمد فنائی اشکوری، مقدمه ای بر فلسفۀ اسلامی معاصر، ص 185.