پرسش: در جایی خواندم که «ارزش ها انسانها را نمی سازند؛ بلکه این انسانهایند که به تناسب شرایط زیستی و تاریخی ارزش ها را تولید می کنند و این ارزشها زمانبند و نسبی اند و نه مطلق و جاودانه.» آیا این سخن درست است و مبنای منطقی دارد؟ آیا ارزش مطلق نداریم؟ آیا انسان ها ارزش های مشترک و ثابت ندارند و همۀ ارزش ها نسبی و متغیر است؟ ممنون می شوم اگر نظرتون را در این زمینه توضیح دهید.
پاسخ
باید دید منظور گوینده از ارزش ها چیست. اگر بخواهیم دقیق باشیم باید بگوییم ارزش ها یک نوع نیستند، بلکه انواع گوناگون دارند، مانند ارزش های اخلاقی، ارزش های فرهنگی و ارزش های دینی. اینها یکسان نیستند و حکم هر دسته ممکن است متفاوت با دیگری باشد.
اگر مراد از ارزش ها در سخن فوق #ارزشهای_اخلاقی (moral values) باشد این سخن درست نیست. اصول اخلاقی نسبی نیستند، بلکه مطلق هستند، زمانبند نیستند، بلکه جاودانه و ابدی اند؛ تابع شرایط زیستی نیستند، بلکه ثابت و جهانی (universal) هستند.انسان ها ارزش های اخلاقی را نمی سازند، بلکه آنها را کشف می کنند. این موضوع را هم می توان با درون نگری تأیید کرد و هم با مطالعۀ علمی و تجربی. هر انسانی در درونش می یابد که ارزش های اخلاقی مانند وفای به عهد، عدالت، راستگویی، احسان، امانت داری، فداکاری، گذشت و خیرخواهی ارزش های مطلق و جاودانه و حقیقی هستند، نه قرار دادی و دلبخواهی. چنین نیست که مثلا با قرار داد و رأی گیری بتوان خوبی عدالت و احسان و وفای به عهد و مانند آن را نقض کرد و گفت اینها بد هستند و بجای آن پذیرفت که نقض عهد، ظلم، دروغگویی، خیانت در امانت و مانند آن خوب هستند. این ناممکن است و انسان تا انسان است نمی تواند چنین چیزی را بپذیرد. مگر اینکه انسانیتش مسخ و به موجودی دیگر تبدیل شود. از نظر علمی هم می توان صدق این سخن را یافت. با مراجعه به همه اقوام و ملت ها از گذشته های دور تا امروز می توان دریافت که جوامع مختلف به رغم تفاوت های بزرگ فرهنگی، نژادی، زبانی و دینی در این اصول اشتراک دارند. هیچ جامعه ای پیدا نمی کنید که در آن وفای به عهد بد باشد و نقض عهد خوب باشد؛ دروغ خوب باشد ، راست بد باشد؛ خیانت در امانت خوب باشد، امانت داری بد باشد. معنای این سخن این است که اصول ارزشهای اخلاقی جهانی، ثابت، ابدی، و مطلق هستند. و نسبیت اخلاقی قابل دفاع منطقی نیست.
باید اضافه کرد که ماتریالیست ها و ملحدان چون هستی را فاقد خالق مدبر حکیم و فاقد هدف و غایت و شعور و آگاهی می دانند، نمی توانند ارزش های اخلاقی را به عنوان ارزش های مطلق بپذیرند. یعنی در تفکر مادی ارزش های اخلاقی توجیه منطقی ندارند. سخن معروف داستایوفسکی ناظر به این حقیقت است آنجا که می گوید: «اگر واجب الوجود نباشد همه چیز مجاز است.» در عالم مادی و تناسبات فیزیکی و شیمیایی جایی برای خوبی و بدی نیست. خوبی و بدی های اجتماعی هم در این نگاه قرار دادی محضند و قابل تغییر. اما اینکه برخی از ملحدان از انسانیت دفاع می کنند و به ارزش های اخلاقی معتقد هستند ناشی از الحاد آنها نیست، بلکه ناخودآگاه ناشی از فطرت الهی آنها است. چون ما معتقدیم همۀ انسان انسان ها با فطرت خداآگاهی و خداگرایی خلق شده اند، ولو از نظر ذهنی و زبانی آن را انکار کنند. سخن ما در انسان مادی گرا نیست، سخن در تفکر مادی است. یک انسان مادی گرا ممکن است اخلاقی باشد و از عدالت و حقوق بشر و انسانیت دفاع کند، اما این موضع او ناشی از فطرت الهی اوست، نه از تفکر مادی او. در واقع فکرت انسان مادی با فطرت او متفاوت است. از این رو شخصیت مادی گرا یکپارچگی (integrity) ندارد . ذهنیتش با احساسش هماهنگ نیست. ذهنیتش مادی است، اما احساسش الهی است؛ چنانکه دیده ایم که یک مارکسیست ممکن است غیرت ناموسی داشته باشد، درحالیکه از نگاه مادی این احساس بی معنا و بی مبنا است و همۀ این گرایش ها ساخته و پرداختۀ انسان ها هستند.
نظریۀ #نسبیت_اخلاقی طرفدارانی دارد، اما این نظریه مبنای منطقی ندارد و ناشی از نوعی خلط و بی دقتی است. آنها #نسبیت_فرهنگی (cultural relativism) را با نسبیت اخلاقی (moral relativism)خلط کرده اند. اما اینها از هم متمایزند. نسبیت اخلاقی نادرست است، اما نسبیت فرهنگی درست است و واقعیت دارد. نسبیت فرهنگی به این معنا است که آداب و رسوم جوامع متفاوت است و یکسان نیست. مثلا در جایی ممکن است برای ادای احترام از جای برخیزند، در جایی دیگر کلاه از سر خود بردارند، و در جای دیگر کلاه بر سرخود بگذارند و یا به صورت نظامیان ادای احترام کنند. اینها متنوع است. آداب و رسوم مردم در جشن و عزا و ازدواج و مناسبت های گوناگون زندگی در جوامع مختلف متفاوت است و امری ثابت و مطلق نیست، بلکه متغیر و نسبی است. اینها اصول اخلاقی نیست، بلکه آداب و رسوم است. اینها را انسان ها کشف نمی کنند، بلکه می سازند.
دستۀ سوم از ارزش ها #ارزشهای_دینی است. اینها با دو دستۀ قبل تفاوت دارند. ارزش های خاص دینی در میان ادیان مختلف ممکن است فرق کنند. البته در میان ادیان ارزش های مشترک بسیار است، اما در پاره ای از ارزش ها ادیان با هم متفاوت هستند. مثلا ممکن است چیزی در دینی واجب باشد و در دین دیگر نباشد، یا چیز ی در دینی حرام باشد و در دینی دیگر جایز. برای کسانی که به هیچ دینی پایبند نیستند ارزش های دینی مانند ارزش های فرهنگی نسبی و متغیر است. اما متدینان در هر دینی ارزش های دینی خودشان را مطلق و حقیقی می دانند. در اینجا چیزی که می توان گفت این است که اعتبار ارزش های یک دین تابع اعتبار خود آن دین است. اگر دین حق باشد، یعنی به راستی دین الهی جهانی و ابدی باشد و در آن تحریف و تغییری رخ نداده باشد، ارزش های آن ثابت و مطلق هستند. اما اگر دینی بی اساس و من درآوردی باشد، یا تحریف شده باشد و یا دین جهانی و ابدی نباشد، ارزشهای آن ثابت و مطلق نیستند. ما مسلمان ها اعتقاد داریم اسلام آخرین دین الهی و دین خاتم است، از این رو اصول ارزش های آن مطلق و تغییر ناپذیر هستند. آنها نه ساختۀ انسان، بلکه وحی شده از سوی خداوند هستند. این ارزش ها برخاسته از اموری حقیقی و تکوینی هستند که کمال حقیقی انسان در گرو پایبندی به آنهاست. البته باید توجه داشت که مراد ما از ارزش های اسلامی ارزشهای واقعی اسلامی است که در قرآن و سنت آمده است. نه تفسیرها و برداشت های نادرستی که برخی ممکن است از منابع دینی ارئه دهند، مانند تفسیر غیر عقلانی و متحجر و خشن وهابیون. ضمنا باید توجه داشت که ثبات ارزشهای دینی به معنای تناسب نداشتن با مقتضیات زمان و ناسازگار بودن با اجتهاد پویا نیست. این سخن نیازمند بسطی است که اینجا مجال آن نیست.
نوع دیگری از نسبیت مطرح است که از آن به #نسبیت_حقیقت (relativity of truth) تعبیر می شود. این نوع نسبیت نیز نادرست است. این بحثی است که در معرفت شناسی (epistemology) باید پیگیری کرد.