نگاهی کوتاه به حیات علمی امام خمینی
امام سيد روح الله موسوي خمينی (1281 ـ 1368ش) فقيه، عارف و از فيلسوفان برجسته معاصر است. جايگاه رفيع رهبري سياسي و ديني و مرجعيت فقهي او موجب شده است که جنبه فلسفي ايشان آنچنانکه شايسته است، شناخته نشود؛ در حالي که امام خميني پيش از اينها مدرس برجسته فلسفه و حکمت بود. حتي منزلت عرفاني امام بيش از بعد فلسفي او شناخته شده است؛ چرا که امام آثار مکتوب بسياري در زمينه عرفان از خود برجاي گذاشت؛ اما در زمينه فلسفه آثار مکتوب بسياري از امام در دست نيست و اين خود از عوامل ناشناخته بودن بُعد فلسفي امام است.
امام در چهار رشته مهم حوزه سرآمد روزگار خويش بود: فقه، اصول، عرفان و فلسفه. او سالها به تدريس سطوح عالي فقه و اصول در قم و نجف اشتغال داشت و مجتهدان بسياري را پرورش داد. آثار قلمي امام در فقه و اصول و تقريرات دروس ايشان در اين زمينه بسيار است. يک دوره از درسهاي اصول امام، به قلم آیت الله جعفر سبحاني با عنوان تهذيب الأصول تقرير و منتشر گرديد که مورد مراجعه محققان در اين رشته است. استاد برجسته او در فقه و اصول، آیت الله شيخ عبدالکريم حائري يزدي (1276 ـ 1355ق) است.
امام خميني عرفان را نزد آیت الله ميرزاجواد ملکي تبريزي (م 1304ش) و آیت الله محمدعلي شاهآبادي (1292 ـ 1369ق) آموخت. او بين سالهاي 1307 ـ 1314 شمسي از محضر شاهآبادي، کتابهاي شرح فصوص الحکم، مصباح الانس، فتوحات مکيه ومنازل السائرين را درس گرفت. آثار قلمي امام در عرفان نيز بسيار است. از ميان اين آثار ميتوان تعليقه بر شرح فصوص الحکم قيصري و مصباح الانس، اسرار الصلوة،شرح دعاي سحر و مصباح الهداية را نام برد. قدم راسخ امام در عرفان نظري و عملي را ميتوان در آثار قلمي او مشاهده کرد. تأليفات عرفاني او با نوشتههاي عرفاي طراز اول برابري ميکند.
امام مدتي نزد آیت الله ميرزاعلياکبر حکمي يزدي (م 1305ش) حکمت، حساب و هيئت آموخت. اما استاد اصلي او در فلسفه آیت الله سيد ابوالحسن رفيعي قزويني (1310 ـ 1395ق) بود. وي مدت چهارسال شرح منظومه ملاهادي سبزواري را از محضر اين حکيم فرزانه استفاده کرد. مدت کوتاهي نيز در درس اسفار آیت الله رفيعي شرکت کرد، اما به جهت حدت و قوت ذهن و رسوخ در حکمت، خود را بينياز از ادامه شرکت در درس اسفار ايشان ديد و به مطالعه اسفار و مباحثه آن با آیت الله ميرزاخليل کمرهاي بسنده کرد و خود مدرسي زبردست در اين رشته گرديد.
امام چند دوره به تدريس شرح منظومه پرداخت و دستکم يک دوره قسمت عمده اسفار را به مدت ده سال تدريس نمود. تقريرات درسهاي شرح منظومه سبزواري و قسمتهايي از اسفار ملاصدرا، توسط يکي از شاگردان ايشان به نام آیت الله سيدعبدالغني اردبيلي (1299 ـ 1369 ش) منتشر گرديده است. اين درسها بين سالهاي 1323 تا 1328 شمسي در قم ايراد گرديده است. (تقريرات فلسفه (شرح منظومه و اسفار)، 3 جلد، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1381)
امام تعليقاتي بر اسفار داشتهاند که مفقود شده است. علاوه بر آثار فلسفي امام، انديشههاي فلسفي امام را در حوزههاي ديگري همچون فلسفه، عرفان، کلام، اخلاق، سياست، و تفسير قرآن ميتوان جستوجو کرد. همچنين مباحث فلسفي و عقلي بسياري را در اصول فقه طرح يا تأليف کردهاند.
برخي از شاگردان امام، عبارتاند از: سيدجلالالدين آشتياني، شهيد مرتضي مطهري، سيدعبدالغني اردبيلي، مهدي حائري يزدي، شهيد سيدمصطفي خميني، سيدرضا صدر، شهيد سيدمحمدعلي قاضي طباطبايي، حسينعلي منتظري و سيدعزالدين زنجاني. (ر.ک: سيدعبدالغني اردبيلي، تقريرات فلسفه امام خميني، شرح منظومه (1)، مقدمه تحقيق، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1381)
امام از حدود 1305 شمسي، تدريس حکمت و عرفان را آغاز کرد و دستکم تا حدود سه دهه در اين حوزهها اشتغال داشتند. بسياري از اين درسها خصوصي و گاه پنهاني بود. فضاي غالب بر حوزههاي علميه آن زمان، ضد فلسفه و عرفان بود. در چنين فضايي امام با تدريس فلسفه و تربيت شاگرداني برجسته در اين زمينه، نهال تفکر فلسفي را در قم آبياري کرد. او با موقعيتي که از حيث فقاهت و مرجعيت (و بعدها رهبري سياسي) داشت، توانست در مقابل اين نگرش ضد فلسفي مقاومت کند و زمينه را براي توسعه فضاي مناسب فلسفي فراهم سازد. اگر نقش بيرقيب امام در اين زمينه نبود، تأثير علامه طباطبايي و شاگردان او از افق محدودي فراتر نميرفت.
نقش امام خميني در رشد و توسعه فلسفه اسلامي نقشي يگانه است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، نظر مثبت امام نسبت به فلسفه و تأييد و حمايت او از تفکر فلسفي، از جمله حمايت او از آراء و آثار شهيد مرتضي مطهري، موجب شد که دورهاي طلايي براي فلسفه اسلامي در ايران به ويژه در حوزههاي علميه و دانشگاهها آغاز گردد که قطعا در تاريخ ايران بيسابقه است. تأثير اين موج را ميتوان در وراي مرزهاي ايران در جلب توجه بسياري از دانشجويان و محققان مسلمان و غيرمسلمان به فلسفه اسلامي ديد.
جامعيت امام نيز کمنظير است. کمتر کسي را ميتوان يافت که هم در حکمت، هم در عرفان و هم در فقه و اصول در اوج باشد. آشتياني ميگويد: «مصباح الهدايه و شرح دعاي سحر از آثار عرفاني امام امت/ در باب خود نظير ندارند… اين دو رساله از حيث اشتمال بر رموز و دقايق عرفان از آثار جاويدان است. امام در عنفوان جواني اين دو اثر را به وجود آوردهاند. مصباح الهدايه شبيه به آثار قرن هفتم و هشتم هجري ميباشد، دوران نضج عرفان و تصوف.» (در حکمت و معرفت، ص 404) «حضرت امام خميني هم هر سه علم [فلسفه، عرفان و فقه] را تدريس ميکرده و در هيچيک از علوم کاستي نداشته است.» (در حکمت و معرفت، ص 469) از نظر آشتياني چنين فردي نادر است؛ از اين رو از امام با عناويني چون «وحيد عصر در علوم عقليه و نقليه و مآرب ذوقيه و خاتم الحکماء والعرفا» ياد ميکند. (نقدي بر تهافت الفلاسفه غزالي، ص 30) امام خميني شاعر نيز بود و مجموعه اشعار عرفاني او به چاپ رسيده است.
بنا به گفته مهدي حائري امام به تفکر مشايي چندان دلبستگي نداشت، اما به حکمت اشراقي سهروردي تعلق خاطر داشت. حکمت متعاليه را نيز بر مشرب عرفاني تفسير ميکرد. امام به طبيعيات و نجوم جديد توجه داشت و فلکيات قديم را اباطيل ميدانست. (جستارهاي فلسفي، ص 356 ـ 357 و 482) امام با اينکه مشرب مشايي را نميپسندد، اما ابن سينا را بزرگ ميشمارد. آشتياني در اينباره مينويسد: «استادنامدار و وحيد عصر ما در علوم نقليه و عقليه و مآرب ذوقيه، امام عارف، حضرت آیت الله العظمي آقاي خميني تصريح فرمودهاند: ايرادات مختلفي به شيخ در حکمت الهيه وارد است، ولي با اين حال در بين ارباب نظر و تحقيق }لَم يَکُن لَهُ کُفُوًا اَحَد{.» (نقدي بر تهافت الفلاسفه غزالي، ص 30)
آشتياني درباره اصالت فلسفه ملاصدرا و تفاوت آن با فلسفه يوناني از نظر امام، ميگويد: «خاتم الحکماء والعرفا، امام خميني تصريح کردهاند که حکمت متعاليه ملاصدرا و افکار تلاميذ و پيروان او را حکمت يوناني دانستن، ناشي از جهل محض است. ايشان نيز بارها ميفرمودند: حکمت و فلسفه يونان نيز در مقام خود بسيار بايد با اهميت تلقي شود.» (همان) به اين جهت است که امام ساليان درازي را در تدريس حکمت متعاليه و شرح افکار و آراي ملاصدرا گذراند و آنچنانکه در کتاب تقريرات فلسفه آمده است، مسائل اين حکمت را از هستيشناسي تا نفس و معاد، تفسير کرد و شرح داد.
يکي ديگر از ابعاد فکري امام انديشه سياسي او است. از ديدگاه امام، سياست و اداره جامعه جزئي لاينفک از تعاليم اسلام است. از نظر ايشان نه دين بدون سياست پذيرفتني است و نه سياست بدون دين. حدود نيم قرن است که نظريه حکومت اسلامي و ولايت فقيه امام خميني مورد توجه و بحث محافل علمي و سياسي در ايران و جهان است. بر اساس اين تفکر بود که امام با حکومت سلطنتي پهلوي مبارزه کرد و آن را برانداخت. جمهوري اسلامي ايران، بر اساس انديشه سياسي امام خميني طراحي و تشکيل گرديد و قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بر پايه نظريات وي تدوين شد. امام در تفکر سياسي بيش از همه آیت الله شهيد سيدحسن مدرس (متوفي 1316 شمسي) را تمجيد ميکند. درباره آراي سياسي امام خميني بحثهاي بسياري صورت گرفته است، اما هنوز تحليل جامعي از فلسفه سياسي ايشان ارائه نشده است.
فقه، فلسفه، عرفان و سياست در انديشه امام خميني واحدها و رشتههاي منفصلي نيستند که او فقط از سر ذوق و سليقه به آنها روي آورده باشد؛ بلکه همه اينها اجزاي به هم پيوسته و مؤلفههاي ضروري يک مجموعه واحد فکري و جهانبيني و فلسفه حيات فردي و جمعي، مبتني بر آموزههاي اسلامي است.
برگرفته از کتاب مقدمه ای بر فلسفه اسلامی معاصر