گفتگو درباره فلسفه آفرینش، شرور و ناگواری ها
پرسش 1
چرا خدا ما را آفرید؟ ما از اینکه خدا مارا آفریده به خدا معترض هستیم. خدا چرا با ما مشورت نکرد؟ او بدون رضایت ما ما را آفرید. چه حقی داشت چنین کند؟ اگر با ما مشورت می کرد ما راضی به آفرینش نبودیم. حالا هم که ما را آفریده به ما اجازۀ پایان دادن به زندگی را نمی دهد و برای خودکشی ما را مجازات می کند. مگر نباید اختیار ما دست خودمان باشد؟ این همه تحمیل و سلب آزادی چگونه با خدای حکیم و عادال و خیر خواه می سازد؟
پاسخ
به نظر شما چه زمانی باید خدا دربارۀ آفرینش ما با ما مشورت می کرد؟ پیش از خلقت ما یا پس از خلقت ما ، یا حالت سومی ممکن است؟ روشن است که حالت سومی ممکن نیست. پس باید یا پیش از خلقت ما و یا پس از خلقت ما با ما مشورت می کرد. اما روشن است که مشورت در هر دو حالت غیر ممکن است. پیش از خلقت ما نبودیم تا با ما مشورت کند. خدا می خواست با شما مشورت کند اما تشریف نداشتید. مگر با معدوم می توان مشورت کرد؟ پس از آفریدن شما هم مشورت درباره آفریدن شما غیر ممکن و بی معنا است، چون شما را آفریده و کار تمام شده است.
ممکن است بگویید حالا که ما هستیم و به ادامه حیاتمان راضی نیستیم خدا ما را نابود کند. پاسخ این است که اولا هیچ انسان عاقلی به نابودی خود راضی نیست و تمام مردم شب و روز برای ادامه حیات و حفظ حیاتشان می دوند و با عوامل مزاحم حیات مبارزه می کنند. اگر کسی به شما حمله ور شود شما از خود با تمام وجود دفاع می کنید و از خطرها فرار می کنید. پس معلوم می شود راضی نیستید حیاتتان پایان یابد. افرادی که خود کشی می کنند به تصدیق همه روانشناسان در شرایط عادی سلامت روحی و روانی نیستند و بیمارند و آنها که پس از اقدام به خودکشی موفق نمی شوند و زنده می مانند از کار خود پشیمان می شوند و خود را تخطئه می کنند. و نهایت این است که افرادی که راضی به خودکشی می شوند بسیار اندکند و قاطبه انسان ها هرگز چنین نمی کنند.
به علاوه خداوند مانع خودکشی نیست. اگر کسی بخواهد خودکشی کند خدا جلویش را نمی گیرد. منع تکوینی ندارد، منع تشریعی دارد. یعنی خداوند گفته خودکشی به زیان شماست و با خودکشی چیز بدست نمی آورید بلکه آنچه را که دارید از دست می دهید. خودکشی مانند هر عملی عواقب و پیامدهایی دارد. چطور اگر کسی خود را نابینا کند تا آخر عمر از نعمت بینایی محروم می شود؟ خودکشی هم پیامدهای زیانبار دارد و خدای مهربان که بندگانش را دوست دارد آنها را از افتادن در چنین چاهی برحذر داشته است.
گذشته از همۀ اینها، مگر خداوند که به ماهستی بخشیده کار بدی کرده و جفایی در حق ما کرده که معترض باشیم؟ خدا با خلقت ما بزرگترین لطف را به ما کرده و بالاترین نعمت را که نعمت حیات است به ما بخشیده است. اگر کسی هدیه ارزشمندی به ما بدهد ما در عوض به او اعتراض می کنیم یا از او تشکر می کنیم؟ هیچ هدیه ای در عالم همچون هدیه وجود و حیات ارزشمند نیست. بنا بر این ما از شکر چنین نعمتی عاجزیم.
ممکن است بگویید این درست است ولی رنج هایی که ما در دنیا می بریم یا عذابی که در آخرت به جهت گناهان متحمل می شویم زندگی را در کام ما تلخ می کند و در نیتجه نبودن ما بهتر از بودن ما خواهد بود. پاسخ این است که آنچه از طرف خدا به ما می رسد شر نیست، بلکه سراسر خیر است. عذاب اخروی حاصل رفتارهای نادرست خود ماست. خداوند به ما عقل و اختیار داده و از طریق انبیا هدایت کرده که بتوانیم به رستگاری و سعادت ابدی نایل شویم، اما اگر خودمان با دنباله روی از هوا و هوس راه شقاوت و بدبختی را دنبال می کنیم باید خود را ملامت کنیم نه خدارا، همانطور که مجرمان و معتادان را ملامت می کنیم. اما رنج های ناخواسته ای که در دنیا متحمل می شویم هم در تحلیل نهایی و از نگاه توحیدی می توانند در سعادت ابدی ما تاثیر مثبت داشته باشند. این قانون عالم است که گنج بی رنج بدست نمی آید. رنج گرچه نامطلوب است اما اگر انسان بتواند رنجش را در مسیر رسیدن به گنج قرار دهد آن رنج نیز نعمت خواهد بود.
پرسش 2
ما برای ادامه حیاتمان ناچاریم موجوداتی دیگری را از بین ببریم، مانند حشرات موذی مثل پشه و موش و مار، یا گوشت بسیاری از حیوانات را بخوریم، حتی گاهی مجبور می شویم انسان هایی را بکشیم. آیا این امور با نظام احسن بودن عالم می سازد؟ چرا باید خدا جهانی بیافریند که در آن این منازعات باشد و موجوداتی قربانی موجودات دیگر شوند؟ آیا این امر با عدالت و حکمت الهی می سازد؟ حوادث و ناگواری های دنیا و شروری که انسان با آنها درگیر است هم با حکمت و عدالت سازگار نیست. با این وصف چگونه می توان ادعا کرد این عالم با این نارسائی ها مخلوق خدایی حکیم و عادل و مهربان و عالم است و نظام عالم بهترین نظام یا نظام احسن است؟
پاسخ
خداوند عالم طبیعت را آفریده و طبیعت برای خود قوانینی دارد. علوم در پی کشف قوانین طبیعت هستند. اگر اشکال این است که چرا خداوند طبیعت را آفریده است، پاسخ این است که اگر طبیعت آفریده نمی شد ما انسان ها هم وجود نداشتیم و از موهبت هستی محروم بودیم. طبیعت زیبایی های بسیاری دارد که حیف بود اگر آفریده نمی شد. اگر اشکال این است که چرا طبیعت به این صورت آفریده شده که در آن رنج و ظلم هست، پاسخ این است که این مقتضای قانونمندی طبیعت است. طبیعت با این عناصر و ویژگی ها محل رشد موجودات گوناگون خواهد بود که بینشان تنازع هم رخ می دهد. آتش همانطور که ما را گرم می کند و غذای ما را می پزد گاهی موجب آتش سوزی های زیانبار هم می شود. آب که مایه حیات است گاهی هم باعث سیل می شود و انسان هایی را غرق می کند. اینها خواص ذاتی هستند. اگر انتظار داشته باشیم که مثلا وقتی می خواهیم غذا بپزیم آتش اثر کند اما هرگز خانه ای نسوزد و آب هم همینطور هرجا که به سود ماست اثر کند و هر جا که به ضرر ما است بی اثر شود، لازمۀ این سخن این است که عالم با معجزه بچرخد نه با قوانین طبیعت. خداوند بنا ندارد طبیعت را با معجزه بچرخاند؛ ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها؛ طبیعت با قوانینش می چرخد. اگر این قوانین ضروری و لایتخلف نبود و طبیعت با هرج و مرج یا با معجزه می چرخید علم تجربی ممکن نبود؛ چرا که علم کشف قوانین و ارتباطات ضروری طبیعت است. بنابر این اینکه طبیعت باشد اما این منازعات و شرور نباشد سخنی ضد علمی است. هنگامی که علم نباشد پیش بینی و پیشرفت هم نخواهد بود و انسان در حد سایر حیوانات متوقف خواهد شد. تولد کودکان معلول و ناقص الخلقه هم براساس همین قوانین طبیعت است. عوامل مختلف طبیعی مثل تغذیه و وراثت و محیط و حوادث در زندگی انسان اثر می گذارند و موجب کمبودها، تلخی ها و رنج هایی می شوند. اگر قوانین طبیعت جاری باشد این امور رخ می دهد . اما درباره موجوداتی که بدست انسان کشته می شوند، آن هم بر همین اساس است. پیدایش آنها لازمه قانون طبیعت است و اجتناب ناپذیر است. با طبیعت نمی توان بر اساس عواطف برخورد کرد. بله، پلنگ آهو را می خورد و ما از دیدن این گونه صحنه ها متاثر می شویم. اما این قانون این عالم است و در نظام کلی عالم شر نیست. لازمه دخالت مستقیم خدا در حوادث نفی قوانین علی و معلولی طبیعت است. یا خدا نباید عالم قانونمندی را بیافریند و یا اگر آفرید این امور در آن رخ می دهد. پس باید دید آیا در نگاه کلی، آفرینش طبیعت قانونمند ترجیح دارد یا نیافریدنش. مسلم است که انسان با دانش محدودش نمی تواند چنین محاسبه ای کند و نتیجه ای بگیرد؛ اما خدا که خالق عالم و محیزط بر آن است می داند رجحان با چیست و بر اساس علم خود می کند. اینکه افرادی این حقیقت را می فهمند یا نمی فهمند اهمیتی ندارد. اما اگر به وجود خدا و علم و حکمت و خیرخواهی او ایمان داشته باشیم درک این مطلب آسان خواهد بود.
بیاییم بجای دلسوزی برای سوسک و پشه و موش برای انسانهای مظلومی دل بسوزانیم که هر روز قربانی ستم و تجاوز و شکنجه و بی عدالتی هستند. ما نمی توانیم قوانین طبیعت را برداریم و درست هم نیست چنین کنیم، اما می توانیم از ظلمی که بشر مدعی عقل و علم و تمدن می کند پیشگیری کنیم. بیشترین رنج بشر ناشی از رفتارهای اختیاری انسان ها است. در دوران ما آمریکا واسرائیل منشأ بیشترین جنایات و قتل ها و ویرانی ها و نسل کشی ها هستند. آل سعود با پشتیبانی آمریکا و انگلیس و با سلاح های آنها هر روز ده ها کودک یمنی را به خاک و خون می کشد و خانه ها را بر سر ساکنانش ویران می کند و این جنایاتش مورد تشویق و تأیید آمریکا و انگلیس واقع می شود. بیاییم از این فاجعه ها متاثر شویم و برای پیشگیری از آنها کاری بکنیم، نه از مردن سوسک ها و پشه ها. این کارها با اختیار انسان ها صورت می گیرد و قابل اجتناب است و خدا هم بشر را از آن ها منع کرده است. بیاییم کمپینی جهانی بر ضد ظلم و تجاوز و اشغال و لشکرکشی راه بیندازیم و از جنایات بزرگ جهانی تا ظلم های محدود فردی ممانعت و پیشگیری کنیم.
خلاصه آنکه اگر طبیعت قانونمند باشد که هست و اگر انسان مختار باشد که هست، شرور و ناگواری ها رخ خواهد داد. مخالفت با این امر لازمه اش این است که اولا طبیعت قانون نداشته باشد، ثانیا انسان اختیار نداشته باشد. وقتی اختیار نبود مسئولیت و اخلاق و وظیفه هم معنا نخواهد داشت. همچنین علم هم معنا نخواهد داشت ،چون علم برای تغییر است؛ وقتی اختیار نباشد تغییری نمی توانیم ایجاد کنیم. از سوی دیگر وقتی در طبیعت قانون نباشد علم و تکنولوژی هم نخواهد بود. و در نتیجه انسان از مواهب علم و اخلاق بی بهره خواهد بود و در نتیجه انسان نخواند بود. طبق این تصویر طبیعت تبدیل به توده ای از ماده بی نظم و قانون و انسان هم حد اکثر حیوانی خواهد بود که جز چریدن و دریدن کاری از آن ساخته نخواهد بود. آیا این نظامی که جایگزین نظام فعلی خواهد بود بهتر و برتر است؟
فرض و جایگزین متصور دیگر در این حالت این است که همه مواهب باشد اما شر نباشد و انسان هم مرتکب ظلم نشود. این هم تکرار همان سخن است و همان لوازم را دارد. شر نباشد یعنی قانون نباشد. چون اگر قانون باشد آتش می سوزاند، برای آتش فرقی نمی کند سوزاندن هیزم خشک با سوزاندن یک خانه یا یک انسان. انسان مرتکب ظلم نشود بسیار عالی است و آرزوی ما است. اما آیا اختیار داشته باشد و مرتکب ظلم نشود یا اختیار نداشته باشد. اگر اختیار داشته باشد امکان ظلم خواهد داشت و اگر نداشته باشد انسان نخواهد بود و تکاملی نخواهد داشت. فرض دیگر این است که خدا همه نیازهای انسان را به صورت معجزه آسایی فراهم کند بطوری که انسان برای تحصیلش نیازی به کا ر وافتادن در سختی ها و تضادها و درگیر شدن با ناگواری ها و شرور نداشته باشد، در آن صورت دنیا تنبل خانه ای خواهد بود مانند مرغ داری یا گاوداری صنعتی. آیا در این صورت تکامل و خوب و بد و ارزش های اخلاقی مثل صبر و استقامت و کار و کوشش و ایثار و بخشش معنا خواهد داشت؟ نظام احسن همین است که هست. در این عالم سختی ها و دشواری ها و ظلم ها و هوا هوس ها حاکم است و کمال ادمی به این است که از میان این دود آتش با صبر و استفقامت و بصیرت و مجاهده عبور کند و خود را به سرچشمه سعادت برساند. عالم میدان مسابقه برای رسیدن به کمال است. کسی که از وضع موجود راضی نیست باید در این مسابقه سریعتر بدود تا گوی سبقت را از دیگران برباید و این همان چیزی است که خداوند به آن دستور می دهد: سابقوا فی الخیرات؛ در میدان مسابقه برای خوبی ها و نیکی ها بکوشید از یکدیگر سبقت بگیرید. براستی که نظام احسن همین است و بهتر از این نمی توان تصویر کرد.
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
براستی جهان زیباست و طبیعت دلربا است، این ما انسان های تربیت نشده هم هستیم که با رفتارهای نادرستمان جهان زیبا را زشت می کنیم. پس بجای اینکه به خلقت اعتراض کنیم و طبیعت و خالق طبیعت را متهم کنیم بیاییم آن گونه که خالق ما برای ما طراحی کرده خود را تربیت کنیم.
جهان چون خد و خال و جشم ابروست که هرچیزی به جای خویش نیکوست
پرسش 3
بله، با این توضیحات معلوم می شود بحث مشورت خدا ما با در خلقت قابل طرح نیست، اما روح همان پرسش قبلی را به صورت دیگری می توان مطرح کرد. و آن این است که خداوند به علم ازلی خود می دانست که بسیاری از ما انسان ها به جهت شکست ها و ناکامی ها و دشواری ها در زندگی از تولد و حیات و سرنوشت خود ناراضی خواهیم بود. همینطور کسانی که سرنوشت نهایی شان جهنم و عذاب است هرگز از حیاتشان راضی نیستند، چنانکه جهنمیان به تعبیر قرآن می گویند: یا لیتنی کنت ترابا، ای کاش خاک بودم و انسان نبودم و خدا به این موضوع قبل از خلقت ما علم داشت. با این حال چرا ما را آفرید؟
پاسخ
درست است کسانی از نتیجه زندگی خود راضی نیستند. اتفاقا خداوند دین را برا ی اصلاح همین موضوع ارسال کرده است.
دین آمده است به ما آموزش دهد که تنها چیزی که ما باید از آن ناراضی و پشیمان باشیم و از عواقب آن بیمناک، اعمال اختیاری خودمان است. تنها چیزی که در نهایت به ما آسیب می رساند اعمال سوء اختیاری ما است. هیچ چیز دیگری در این عالم نمی تواند مانع سعادت و خوشبختی ما شود. بله بسیاری از رویداها ممکن است باعث درد و رنج ما بشود، اما درد و رنج محدود دنیا هرگز به معنای بدبختی و خسران نیست، چنانکه موفقیت ها و خوشی های دنیا به معنای خوشبختی و سعادت نیست.
پس تلخی های دنیا به معنای بدبختی نیست. بر اساس تفکر دینی اگر انسان به وظیفه خود عمل کند با وجود دشواری های دنیا می تواند سعادتمند باشد. زندگی دنیا بسیار کوتاه و گذرا است و دنیا با تلخی ها و خوشی هایش سریع تر از آنچه ممکن است فکر کنیم پایان می یابد. در تفکر دینی انسان حیات ابدی دارد و بدبختی و خوشبختی و شکست و موفقیت تنها بر اساس غم و شادی های زودگذر دنیوی محاسبه نمی شود. پس اینکه کسی ممکن است بخاطر تلخی های زندگیش از حیاتش ناراضی باشد ریشه اش عدم توجه به حیات ابدی است. اگر به حیات ابدیش توجه داشته باشد باوجود تلخی های دنیا می تواند به سعادت برسد و بالاترین درجه رضایت را کسب کند. اما کسی که بخاطر کفر و عصیان مبتلا به عذاب اخروی می شود و از این وضع ناراضی است، منشأ این عدم رضایت و مسئول آن خدا نیست؛ خود فرد به جهت عصیان و اعمال اختیاری اش منشأ این عدم رضایت است و خود در قبال آن مسئول است، نه خدا.
پرسش مطرح شده این است که شخص می گوید من به این زندگی با این نتیجه راضی نیستم و چرا خدا با وجود آگاهی از این عدم رضایت مرا آفرید؟ پاسخ این است که چنانکه گفتم منشأ این عدم رضایت فعل شما است نه فعل خدا و ثانیا تصمیم گیرنده در امر آفرینش خدا است نه شما و رضایت شما نقشی ندارد. خدا مالک هستی و مالک شما است. سؤال کننده خدا را مانند انسانی دیگر فرض کرده است که با ما در شرایط برابر و مساوی است و مجاز نیست کاری که مورد رضایت ما نیست را انجام دهد. نسبت خدا با ما مانند نسبت دیگر انسان ها با ما نیست. ما و خدا در موضعی یکسان و برابر نیستیم. خدا مالک ما است و ما ملک او هستیم و حیات و مرگ و رزق ما بدست او است. او مالک و صاحب اختیار ما است. او تابع ارزش های ما نیست. خدا پیرو نظام لیبرال دموکراسی نیست و در رفتارش با انسان ها تابع تصمیم های پارلمان های آمریکا و اروپا نیست. او مالک مطلق هستی است. اوست که تصمیم می گیرد چه چیزی و کسی آفریده شود و در آفرینش تابع رضایت ما نیست. این سخن به این معنا نیست که العیاذ بالله خدا مستبد است و با مانند مسبتدان عالم از روی هوا هوس رفتار می کند. خیر، خداوند مبرا از این توهمات است. او حکیم و عادل و مهربان است و همۀ کارهایش از روی حکمت و رحمت است، گرچه ممکن است ما به دلیل محدودیت معرفت مان حکمت همۀ افعال خداوند را ندانیم، چنانکه خود در پاسخ به پرسش فرشتگان گفت: انی اعلم مالا تعلمون؛ من چیزی می دانم که شما نمی دانید.
پرسش 4
سؤال دیگر این است که چرا خدا بدون رضایت ما ما را مکلف به تکلیف کرد و برای گناه جهنم قرار داد؟
پاسخ
معنای این سوال این است که خدا چرا ما را انسان آفرید. چون اگر تکلیف نداشته باشیم فرقی بین ما و حیوانات نخواهد بود. انسان در قبال اعمالش مسئول است بر خلاف حیوان. آیا از اینکه انسان آفریده شده ایم باید ناراحت باشیم و بگوییم کاش حیوان بودیم؟ انسان اگر تکلیف و وظیفه نداشته باشد مانند حیوان خواهد بود. اگر تکلیف باشد پاداش و کیفر هم خواهد بود، چون در غیر این صورت بین انسان وظیفه شناس و انسانی غیر مسئول و بین عادل و ستمگر فرقی نخواهد بود.
نکتۀ مهم در اینجا توجه به ماهیت پاداش و کیفر اخروی است. پاداش و کیفر اخروی از قبیل پاداش و کیفرهای دنیای صرف قرار داد نیست، بلکه امری تکوینی است. پاداش و کیفر نتیجه طبیعی و تکوینی عمل است، مانند بسیاری از کارهای دنیا مثل ورزش و تغذیه. اگر کسی ورزش کند و تغذیه سالم داشته باشد پاداشش سلامتی است. اگر کسی ورزش نکند و تغذیه ناسالم داشته باشد مجازاتش بیماری است. این آثار تکوینی هستند، نه اینکه خداوند صرفا از روی احساسات پاداش و کیفر دهد . ما با اعمالمان شخصیت خود را متناسب با بهشت یا متناسب با جهنم می سازیم. پس کسی که جهنمی می شود باید خود را ملامت کند، چون خود چنین سرنوشتی را برای خودش رقم زده است. در نظر بگیریم کسی را که جمعی را به باغی دعوت می کند کند که پر از میوه های مفید و لذیذ است و آنها را دعوت به استفاده از آن میوه ها می کند. ضمنا تذکر می دهد که برخی از میوه ها ناسالم و مضر هستند و از آنها میل نکیند چون باعث بیماری و ناراحتی شما خواهند شد. حال اگر کسی با وجود این تذکرات و نصب تابلوهای منع کننده از میوه های ناسالم بخورد و بیمار شود، عقلا چه کسی را سرزنش می کنند؟ صاحب باغ را که این مهمانی را ترتیب داده، یا خود افرادی که از میوه های ممنوعه استفاده کرده اند را؟
بله این پرسش ها مطرح است و همیشه بوده پاسخ به آنها هم همیشه آسان نیست. فهم این گونه حقایق نیازمند تدبر و تفکر و بصیرت است و به علاوه تهذیب نفس و مراقبه لازم است . رسیدن به مقام یقین و تسلیم و رضا آسان نیست و نصیب هرکسی نیم شود. از همین رو همواره در دعا ها این نعمت ها را از خدا می خواهیم. بخشی از این اقناع با پاسخ نظری است، اما این کافی نیست.
پرسش 5
اینکه گروهی شرور را از امور عدمی می دانند قابل پذیرش عمومی نیست و شاید من هم از آن گروه باشم که نپذیرم، چون انچه در واقع می بینیم چنین نیست! برخی با این توضیح یا توجیه که فعل شر است و نه فاعل، از مظهر بودن فاعل شرور سخن می گویند، اما شما نیک می دانید که این هم پاسخ قانع کننده ای نیست؛ چه اگر درست هم باشد لیکن درباره امور شری که مستقیم منتسب به خداوند می شود تمام نیست. اگر اشتباه نکنم شما در جایی فرمودید عرفا اعتقاد دارند به اینکه وقتی انسان مشمول رحمت خاص نشد و از آن محروم شد و فقط تحت رحمت عام خداوند قرار گرفت این محرومیت از رحمت خاص، باعث ایجاد شر و بدی می شود. به نظر می رسد این توضیح هم مکفی نیست! آیا می توان فعل شر را بدون فاعل آن در نظر گرفت و فاعل را بی تاثیر در فعلش دانست؟ آیا محرومیت از رحمت خاص، شر آفرین است؟ به عبارت دیگر، آیا شان رحمت عام خداوند فراتر از این نیست که شر بیافریند؟ آیا شر عدمی است واقعا؟ اگر بخوام منظورم را با یک مصداق روشن کنم و در یک جمله خلاصه و مفید بگم اینطور میگم که اگر استاد از شما سوال شود که فعل شنیع شمر (لعنة الله علیه) چه توجیهی دارد و شمر چگونه مظهری خواهد بود شما چه پاسخی خواهید فرمود؟ آیا می توانم نظر شخصی شما را بدونم لطفا؟ این پاسخ می تونه پاسخ به انبوه سوالاتی باشه که ممکنه به ذهن بیاد!
پاسخ
شر را به موجودی می توان نسبت داد که اولا از آگاهی و اختیار برخوردار باشد و ثانیا در او هوای نفس یا میل به شر وجود داشته باشد، یعنی کامل مطلق نباشد. بنا بر این، از خداوند شر تحقق پیدا نمی کند، چون کمال و خیر مطلق است و هوای نفس یا گرایشی به شر ندارد. به موجوداتی که در حد انسان از عقل و اختیار برخوردار نیستند (مانند جمادات و حیوانات) نیز نمی توان شر را نسبت داد، چون فرض این است که عقل و اختیاری که مسئولیت آفرین باشد ندارند. صدور شر از موجود مختاری مثل انسان ممکن است که هم از عقل و اختیار برخوردار است و هم از هوای نفس. بنابر این، فاعل شر در اعمال انسان خود انسان است. شمر و یا هر شرور و جانی دیگری هرکاری که انجام می دهد البته مستقل نیست. علم و قدرت آن را خدا به او داده است و مظهر همه صفاتی است که در آن عمل دخیلند. اما چون علم و اختیار و هوای نفس دارد، شر فعلش منتسب به خود اوست نه خدا. شر مخلوق رحمت عام خدا نیست، بلکه معلول سوء اختیار بنده است که منجر به محرومیت از رحمت خاص الاهی می شود. مهمتر از بحث شر، مصونیت از شر است که باید از آن به خدا پناه برد:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ. مَلِكِ النَّاسِ. إِلَهِ النَّاسِ. مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ. الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ. مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ.
All nature is but art unknown to thee
All chance, direction which thou canst not see
All discord is harmony not understood
All partial evil universal good
And spite of pride, in erring reason’ns spite
One truth is clear; whatever is, is right.
Alexander Pope
طبیعت سراسر هنر است گرچه ممکن است بر تو پوشیده باشد
همه رویدادها جهت و حکمتی دارند که تو از آن آگاه نیستی
آنچه ناراست به نظر می آید عین هماهنگی است که ناشناخته است
همه بدی ها و ناگواری های جزیی در هندسه کلی عالم خیر و زیبایی است
و به رغم غرور و سرسختی عقل بوالفضول آدمی یک حقیقت آشکار است
و آن این است که آنچه که هست نیکوست.
الکساندر پوپ