گاهی دشواریهای حیات بهحدی است که شخص از خود میپرسد چرا خدا ما را آفریده است؟ حتی بابت آفرینش، به خدا معترض میشود که چرا بدون پرسش از ما دستبهکار آفرینش شد؟ پس از آفرینش هم به ما اجازه پایاندادن به زندگی را نمیدهد. این همه تحمیل و سلب آزادی، چگونه با حکمت خدای حکیم و عادل و خیرخواه میسازد؟
به نظر شما چه زمانی باید خدا درباره آفرینش ما با ما مشورت میکرد؟ پیش از خلقت یا پس از خلقت؟ یا حالت سومی ممکن است؟ خدا میخواست با شما مشورت کند اما تشریف نداشتید. مگر با معدوم میتوان مشورت کرد؟ پس از آفریدن شما هم مشورت درباره آفریدن شما غیرممکن و بیمعناست، چون شما را آفریده و کار تمام شده است.
هیچ انسان عاقلی به نابودی خود راضی نیست و تمام مردم شب و روز برای ادامه حیات و حفظ حیاتشان میدوند و با عوامل مزاحم حیات، مبارزه میکنند. [همین نفرت از رنج و ناراحتیهای نخواستنی هم از این جهت «نخواستنی» هستند که مخل حیاتند.] یا اگر کسی به شما حملهور شود شما از خود با تمام وجود دفاع و از خطرها فرار میکنید. پس معلوم میشود راضی نیستید حیاتتان پایان یابد. نهایت این است افرادی که راضی به خودکشی میشوند بسیار اندکند و قاطبه انسانها هرگز چنین نمیکنند.
بهعلاوه خداوند، مانع خودکشی نیست. اگر کسی بخواهد خودکشی کند خدا جلویش را نمیگیرد. منع تکوینی ندارد، منع تشریعی دارد. یعنی خداوند گفته خودکشی به زیان شماست و با خودکشی چیزی بهدست نمیآورید، بلکه آنچه را که دارید از دست میدهید. خودکشی مانند هر عملی عواقب و پیامدهایی دارد. چطور است که اگر کسی خود را نابینا کند تا آخر عمر از نعمت بینایی محروم میشود؟ خودکشی هم پیامدهای زیانبار دارد و خدا از سر محبت به بندگان، آنها را از افتادن در چنین چاهی برحذر داشته است.
گذشته از همه اینها، مگر خداوند با هستیبخشی به ما، کار بدی کرده و جفایی در حق ما کرده که معترض باشیم؟! خدا با خلقت ما بزرگترین لطف را کرده و بالاترین نعمت را که نعمت حیات است به ما بخشیده است. اگر کسی هدیه ارزشمندی به ما بدهد، به او اعتراض میکنیم یا از او تشکر میکنیم؟! هیچ هدیهای در عالم همچون هدیه وجود و حیات ارزشمند نیست و از شکر چنین نعمتی عاجزیم.
آنچه از طرف خدا به ما میرسد شر نیست، بلکه سراسر خیر است. عذاب اخروی هم حاصل رفتارهای نادرست خود ماست. خداوند به ما عقل و اختیار داده و از طریق انبیا هدایت کرده که بتوانیم به رستگاری و سعادت ابدی نائل شویم، اما اگر خودمان با دنبالهروی از هوا و هوس، راه شقاوت و بدبختی را دنبال میکنیم باید خود را ملامت کنیم نه خدا را، همانطور که مجرمان و معتادان را ملامت میکنیم. اما رنجهای ناخواستهای که در دنیا متحمل میشویم هم در تحلیل نهایی و [هم] از نگاه توحیدی، میتوانند در سعادت ابدی ما تاثیر مثبت داشته باشند. این قانون عالم است که گنج بیرنج بهدست نمیآید. رنج گرچه نامطلوب است اما اگر انسان بتواند رنجش را در مسیر رسیدن به گنج قرار دهد آن رنج نیز نعمت خواهد بود.
چرا باید خداوند جهانی بیافریند که در آن منازعه و جدال باشد و موجوداتی قربانی موجودات دیگر شوند؟ با این وصف چگونه میتوان ادعا کرد این عالم با این نارساییها، مخلوق خدایی حکیم، عادل، مهربان و عالم است و نظام عالم بهترین نظام یا نظام احسن است؟
خداوند عالم طبیعت را آفریده و طبیعت برای خود قوانینی دارد. علوم در پی کشف قوانین طبیعت هستند. اگر اشکال این است که چرا طبیعت بهاینصورت آفریده شده که در آن رنج و ظلم است، پاسخ این است که این مقتضای قانونمندی طبیعت است. طبیعت با این عناصر و ویژگیها، محل رشد موجودات گوناگون خواهد بود که بینشان تنازع هم رخ میدهد. آتش همانطور که ما را گرم میکند و غذای ما را میپزد، گاهی موجب آتشسوزیهای زیانبار هم میشود. آب که مایه حیات است گاهی هم باعث سیل و غرقشدن افراد میشود. اینها خواص ذاتی هستند. اگر انتظار داشته باشیم مثلا وقتی میخواهیم غذا بپزیم، آتش اثر کند اما هرگز خانهای نسوزد و آب هم هرجا که به سود ماست اثر کند و هر جا که به ضرر ماست بیاثر شود، لازمهاش این است که عالم با معجزه بچرخد نه با قوانین طبیعت. خداوند بنا ندارد طبیعت را با معجزه بچرخاند؛ «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها»؛ طبیعت با قوانینش میچرخد. [بهعلاوه] اگر این قوانین ضروری و تخلفناپذیر نبود و طبیعت با هرجومرج یا با معجزه میچرخید، علم تجربی [هم بالکل] ممکن نبود؛ چراکه علم کشف قوانین و ارتباطات ضروری طبیعت است. بنابراین اینکه طبیعت باشد اما این منازعات و شرور نباشد سخنی ضدعلمی است. هنگامی که علم نباشد پیشبینی و پیشرفت هم نخواهد بود و انسان درحد سایر حیوانات متوقف خواهد شد. تولد کودکان معلول و ناقصالخلقه هم براساس همین قوانین طبیعت است. عوامل مختلف طبیعی مثل تغذیه و وراثت و محیط و حوادث در زندگی انسان اثر میگذارند و موجب کمبودها، تلخیها و رنجهایی میشوند. اگر قوانین طبیعت جاری باشد این امور رخ میدهد، اما درباره موجوداتی که به دست انسان کشته میشوند، آن هم بر همین اساس است. پیدایش آنها لازمه قانون طبیعت است و اجتنابناپذیر است. با طبیعت نمیتوان براساس عواطف برخورد کرد. [البته که] پلنگ، آهو را میدرد و ما از دیدن اینگونه صحنهها متاثر میشویم، اما این قانون این عالم است و در نظام کلی عالم، شر نیست. [پس اولا] لازمه دخالت مستقیم خدا در حوادث، نفی قوانین علی و معلولی طبیعت است؛ یا خدا نباید عالم قانونمندی را بیافریند یا اگر آفرید این امور [اجتنابناپذیرند و] در آن رخ میدهند. [ثانیا] باید دید آیا در نگاه کلی، آفرینش طبیعت قانونمند ترجیح دارد یا نیافریدنش. مسلم است که انسان با دانش محدودش نمیتواند چنین محاسبهای کند و نتیجهای بگیرد؛ اما خدا که خالق عالم و محیط بر آن است میداند رجحان با چیست و براساس علم خود [عمل] میکند. اینکه افرادی این حقیقت را میفهمند یا نمیفهمند، اهمیتی ندارد؛ اما اگر به وجود خدا و علم و حکمت و خیرخواهی او ایمان داشته باشیم، درک این مطلب آسان خواهد بود.
بیاییم برای انسانهای مظلومی دل بسوزانیم که هر روز قربانی ستم، تجاوز، شکنجه و بیعدالتی هستند. ما نمیتوانیم قوانین طبیعت را برداریم و درست هم نیست چنین کنیم، اما میتوانیم از ظلمی که بشر مدعی عقل و علم و تمدن میکند پیشگیری کنیم. بیشترین رنج بشر ناشی از رفتارهای اختیاری انسانهاست. در دوران ما آمریکا و رژیم صهیونیستی منشأ بیشترین جنایات، قتلها، ویرانیها و نسلکشیها هستند. آلسعود با پشتیبانی آمریکا و انگلیس و با سلاحهای آنها هر روز دهها کودک یمنی را به خاک و خون میکشد و خانهها را بر سر ساکنانش ویران میکند و این جنایاتش مورد تشویق و تایید آمریکا و انگلیس واقع میشود. بیاییم از این فاجعهها متاثر شویم و برای پیشگیری از آنها کاری کنیم [یعنی در حیطه اراده و اختیارمان، بااین مسائل روبهرو شویم و پرسشهایی که پاسخشان را نمیدانیم را مستمسک بیعملی یا غرولند نکنیم]. این کارها با اختیار انسانها صورت میگیرد و قابل اجتناب است و خدا هم بشر را از آنها منع کرده است.
خلاصه آنکه اگر طبیعت قانونمند باشد که هست و اگر انسان مختار باشد که هست، شرارت و ناگواریها رخ خواهد داد. مخالفت با این امر لازمهاش این است که اولا طبیعت قانون نداشته باشد، ثانیا انسان اختیار نداشته باشد. وقتی اختیار نبود مسئولیت و اخلاق و وظیفه هم معنا نخواهد داشت. همچنین علم هم معنا نخواهد داشت، چون علم برای تغییر است؛ وقتی اختیار نباشد نمیتوانیم تغییری ایجاد کنیم. از سوی دیگر وقتی در طبیعت قانون نباشد علم و تکنولوژی هم نخواهد بود و درنتیجه انسان از مواهب علم و اخلاق بیبهره خواهد بود و درنتیجه انسان نخواهد بود. طبق این تصویر طبیعت تبدیل به تودهای از ماده بینظم و قانون و انسان هم حداکثر حیوانی خواهد بود که جز چریدن و دریدن کاری از آن ساخته نیست. آیا چنان نظامی، بهتر و برتر از نظام فعلی است؟!
فرض و جایگزین متصور دیگر در این حالت این است که همه مواهب باشد اما شر نباشد و انسان هم مرتکب ظلم نشود!
این هم تکرار همان سخن است و همان لوازم را دارد. [اینکه میگویند] شر نباشد یعنی قانون نباشد، چون اگر قانون باشد، آتش میسوزاند. برای آتش سوزاندن هیزم خشک با سوزاندن یک خانه یا یک انسان فرقی نمیکند. [اگر] انسان مرتکب ظلم نشود بسیار عالی است و آرزوی ماست، اما آیا اختیار داشته باشد و مرتکب ظلم نشود یا اختیار نداشته باشد؟ اگر اختیار داشته باشد، [لاجرم] امکان ظلم [هم] خواهد داشت و اگر نداشته باشد، انسان نخواهد بود و تکاملی نخواهد داشت.
اگر خداوند همه نیازهای انسان را به صورت معجزهآسایی فراهم کند بهطوری که انسان برای تحصیلش نیازی به کار و افتادن در سختیها و تضادها و درگیرشدن با ناگواریها و شرور نداشته باشد، در آن صورت دنیا [ی انسانی]، مانند مرغداری یا گاوداری صنعتی خواهد بود. آیا در این صورت، «تکامل» و «خوب و بد» و «ارزشهای اخلاقی» مثل صبر و استقامت، کار و کوشش و ایثار و بخشش، معنا خواهد داشت؟ نظام أحسن همین نظام است که [اکنون برقرار] است. در این عالم، سختیها، دشواریها، ظلمها و هوا و هوسها حاکم است و کمال آدمی به این است که از میان این دود آتش، با صبر و استقامت و بصیرت و مجاهده عبور کند و خود را به سرچشمه سعادت برساند. عالم میدانی برای سبقت در رسیدن به کمال است. کسی که از وضع موجود راضی نیست، باید در این مسابقه سریعتر برود و این همان چیزی است که خداوند به آن دستور میدهد: «سابقوا فی الخیرات»؛ در میدان مسابقه برای خوبیها و نیکیها بکوشید از یکدیگر سبقت بگیرید. به راستی که نظام احسن همین است و بهتر از این نمیتوان تصور کرد.
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
جهان بهراستی زیباست و طبیعت دلرباست. این ما انسانهای تربیتنشده هستیم که با رفتارهای نادرستمان جهان زیبا را زشت میکنیم. بهجای اینکه به خلقت اعتراض کنیم و طبیعت و خالق طبیعت را متهم کنیم، بیاییم آنگونه که باید، خود را تربیت کنیم.
البته افراد بعضا از نتیجه زندگی خود راضی نیستند. خداوند هم دین [و رسولان] را برای اصلاح همین موضوع ارسال کرده است.
دین آمده است به ما آموزش دهد که تنها چیزی که ما باید از آن ناراضی و پشیمان باشیم و از عواقب آن بیمناک، اعمال اختیاری خودمان است. تنها چیزی که درنهایت به ما آسیب میرساند، اعمال سوءاختیاری ماست. هیچچیز دیگری در این عالم نمیتواند مانع سعادت و خوشبختی ما شود. بله؛ بسیاری از رویدادها ممکن است باعث درد و رنج ما شود، اما درد و رنج محدود دنیا هرگز به معنای بدبختی و خسران نیست، چنانکه موفقیتها و خوشیهای دنیا بهمعنای خوشبختی و سعادت نیست. تلخیهای دنیا هم بهمعنای بدبختی نیست. براساس تفکر دینی اگر انسان به وظیفه خود عمل کند -با وجود دشواریهای دنیا- میتواند سعادتمند باشد. زندگی دنیا بسیار کوتاه و گذراست و دنیا با تلخیها و خوشیهایش سریعتر از آنچه ممکن است فکر کنیم پایان مییابد. در تفکر دینی انسان حیات ابدی دارد و بدبختی و خوشبختی و شکست و موفقیت تنها براساس غم و شادیهای گذرای دنیوی محاسبه نمیشود. پس اینکه کسی ممکن است به خاطر تلخیهای زندگیاش از حیاتش ناراضی باشد، ریشهاش عدم توجه به حیات ابدی است. اگر به حیات ابدیاش توجه داشته باشد، بهرغم تلخیهای دنیا میتواند سعید باشد و بالاترین درجات رضایت را کسب کند.
وعده عذاب اخروی نیز زندگی را در کام ما تلخ و ناخواستنی میکند.
کسی که به خاطر کفر و عصیان مبتلا به عذاب اخروی میشود و از این وضع ناراضی است، منشأ این عدم رضایت و مسئول آن خود فرد است که به جهت عصیان و اعمال اختیاریاش سبب عذاب و این عدمرضایت شده است. منشأ این عدم رضایت فعل شما است نه فعل خدا و ثانیا تصمیمگیرنده در امر آفرینش، خدا است نه شما. خدا مالک هستی و مالک شماست. اگر کسی بهدلیل خلقت خود به خداوند معترض است، خدا را مانند انسانی دیگر فرض کرده که با ما در شرایط برابر و مساوی است و مجاز نیست کاری که مورد رضایت ما نیست را انجام دهد! نسبت خدا با ما مانند نسبت دیگر انسانها با ما نیست. ما و خدا در موضعی یکسان و برابر نیستیم. خدا مالک ماست و ما ملک او هستیم و حیات و مرگ و رزق ما به دست او است. او مالک و صاحباختیار ما است. او تابع ارزشهای ما نیست. خدا پیرو نظام لیبرالدموکراسی نیست و در رفتارش با انسانها تابع تصمیمهای پارلمانهای آن نظامها نیست. او مالک مطلق هستی است. اوست که تصمیم میگیرد چه چیزی و کسی آفریده شود و در آفرینش تابع رضایت ما نیست. این سخن به این معنا نیست که -العیاذ بالله- خدا مستبد است و با مانند مستبدان عالم از روی هوا و هوس رفتار میکند! خیر. خداوند مبرا از این توهمات است. او حکیم، عادل و مهربان است و همه کارهایش از روی حکمت و رحمت است، گرچه ممکن است ما بهدلیل محدودیت معرفتمان، حکمت همه افعال خداوند را ندانیم، چنانکه خود در پاسخ به پرسش فرشتگان گفت: «انی اعلم مالا تعلمون»؛ من چیزی میدانم که شما نمیدانید. بهعلاوه اگر تکلیف نداشته باشیم، فرقی بین ما و حیوانات نخواهد بود. انسان -برخلاف حیوان- در قبال اعمالش مسئول است. آیا از اینکه انسان آفریده شدهایم باید ناراحت باشیم و بگوییم کاش حیوان بودیم؟ انسان اگر تکلیف و وظیفه نداشته باشد، مانند حیوان خواهد بود. اگر تکلیف باشد، پاداش و کیفر هم خواهد بود. در غیر اینصورت بین انسان وظیفهشناس و انسان غیرمسئول و بین عادل و ستمگر فرقی نخواهد بود.
نکته مهم در اینجا توجه به ماهیت پاداش و کیفر اخروی است. پاداش و کیفر اخروی از قبیل پاداش و کیفرهای دنیوی، صرفا قرار داد نیست، بلکه امری تکوینی است. پاداش و کیفر، نتیجه طبیعی و تکوینی عمل است؛ مانند بسیاری از کارهای دنیا مثل ورزش و تغذیه. اگر کسی ورزش کند و تغذیه سالم داشته باشد، پاداشش سلامتی است. اگر کسی ورزش نکند و تغذیه ناسالم داشته باشد، مجازاتش بیماری است. این آثار تکوینی هستند، نه اینکه خداوند صرفا از روی احساسات، پاداش و کیفر دهد. ما با اعمالمان شخصیت خود را متناسب با بهشت یا متناسب با جهنم میسازیم. پس کسی که جهنمی میشود باید خود را ملامت کند، چون خود چنین سرنوشتی را برای خودش رقم زده است. درنظر بگیریم کسی را که جمعی را به باغی دعوت میکند که پر از میوههای مفید و لذیذ است و آنها را دعوت به استفاده از آن میوهها میکند. ضمنا تذکر میدهد که برخی از میوهها ناسالم و مضر هستند و از آنها میل نکنید، چون باعث بیماری و ناراحتی شما خواهند شد. حال اگر کسی با وجود این تذکرات و نصب تابلوهای منعکننده، [باز] از میوههای ناسالم بخورد و بیمار شود، عقلا چه کسی را سرزنش میکنند؟ صاحب باغ را که این میهمانی را ترتیب داده یا خود افرادی که از میوههای ممنوعه استفاده کردهاند؟
بله! این پرسشها مطرح است و همیشه بوده پاسخ به آنها هم همیشه آسان نیست. فهم اینگونه حقایق نیازمند تدبر، تفکر و بصیرت است و بهعلاوه تهذیب نفس و مراقبه لازم است. رسیدن به مقام یقین و تسلیم و رضا، آسان نیست و نصیب هرکسی نمیشود. از همینرو همواره در دعاها این نعمتها را از خدا میخواهیم. بخشی از این اقناع با پاسخ نظری است، اما این کافی نیست.