نقش فلسفه در آفرینش تمدن اسلامی
به گزارش خبرگزاری مهر، نقشی که حوزه های مختلف فلسفی می توانند در امر تمدن سازی داشته باشند نقشی غیرقابل انکار است از آن جهت که فلسفه در یک معنا به عنوان مادر علوم تلقی می شود؛ بنابراین طبیعی است که در سیر تمدن سازی آن هم در سطح جامعه ما نقش مهمی را به این حوزه دهیم. اما سوال آن است که چطور باید این جایگاه را بیش از پیش به بطن جامعه و به ویژه در سطح نهادهای علمی آورد. در یک نگاه دیدگاه های علمی مطرح شده در دانشگاه از یک طرف و تمرکز بر نگاهی فلسفی چگونه می تواند منجر بهه تمدن سازی شود. این مباحث را با دکتر محمد فنایی اشکوری، در میان گذاشته ایم. وی از اساتید فلسفه و عرفان تطبیقی است که علاوه بر اتمام تحصیل علوم حوزوی در حوزه علمیه قم ، تحصیلات دانشگاهی را تا دریافت مدرک دکتری فلسفه دین از دانشگاه مک گیل کانادا ادامه داده است. حاصل این گفت وگو را می خوانید:
*دیدگاه و اساسا تعریف شما از «تمدن» چیست؟
تمدن به معنای شهرنشینی است و از مدینه به معنای شهر مشتق است، چنانکه در زبان های اروپایی مثل انگلیسی civilization که ریشۀ لاتینی دارد، به همین معناست. تمدن معانی و تعریف های متعددی دارد، اما معمولا تمدن به نوعی زندگی مشترک یک جمعیت بر پایۀ یک نظم اجتماعی در یک دورۀ تاریخی و منطقۀ جغرافیایی گفته می شود. این نظم اجتماعی شامل نوعی سازمان سیاسی، مدیریت اقتصادی، ارزشها، باورها، آداب و رسوم، علم، هنر و فناوری است. جامعه ای که از چنین نظم اجتماعی برخوردار است جامعه ای پیچیده است و با اشکال اولیۀ جوامع بشری متفاوت است. بنابراین تمدن بر نوعی تکامل اجتماعی یک جمعیت یا بشر به طور کلی دلالت دارد. تمدن مصر، تمدن یونان، تمدن ایران باستان، تمدن چین باستان، تمدن اسلامی و تمدن جدید غربی برخی از نمونه های معروف تمدن ها هستند.
*ما از چه مولفه هایی می توانیم به عنوان عناصر تمدن ساز یک جامعه نام ببریم؟
تمدن مطلوب از نظر ما رشد و توسعه همه جانبۀ حیات جمعی انسانی است. یک جامعۀ متمدن باید از عدالت، اخلاق و رفاه برخوردار باشد. در تمدن دینی و اسلامی علاوه بر عناصر یادشده، حضور معنویت و خداپرستی و تحقق ارزش های الهی ضروری است. فرهنگ، خردورزی، دانش و فن، مدیریت و ارادۀ معطوف به عمل عناصر اصلی سازندۀ تمدن هستند. صرفا با رشد علمی، فلسفی و صنعتی تمدن اسلامی شکل نمی گیرد. به صرف ظواهر و شعائر دینی هم تمدن اسلامی نمی توانیم داشته باشیم. تمدن اسلامی علاوه بر عناصر مادی، مهمترین شاخصه اش عدالت، اخلاق و معنویت است.
*سیری در تاریخ اسلام و ایران نمایانگر آن است که اندیشمندان مسلمان و به ویژه ایرانیان نقش مهمی را در شکل گیری آراء منسجم در حوزه هایی چون فلسفه داشته اند، این سیر را در طول قرون متمادی شاهد هستیم و هرگز پیش نیامده است که این حوزه ها دچار افول شوند، با وجود آنکه از سوی محققان و اندیشمندان همواره مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند اما نمود آن را چندان در بطن علوم نمی بینیم و در این میان مراد تنها علوم انسانی نیست چراکه «فلسفه» از یک جایگاه مادر علوم مختلف محسوب می شود چه آنکه در همه حوزه های علمی از فلسفه های مضاف یاد می کنیم، با این مقدمه از نظر شما فلسفه چه نسبت و قرابتی با جامعه متمدن اسلامی می تواند داشته باشد؟
یکی از عناصر تمدن ساز فلسفه است. اما فلسفه به چه معنا تمدن ساز است؟ آیا اگر فلسفه را منحصر به مباحث مابعدالطبیعه و هستی شناسی کنیم، چنانکه در چند قرن اخیر در جامعۀ ما چنین بوده است، از دل این فلسفه تمدن بیرون می آید؟ قطعا پاسخ منفی است، چرا که جامعۀ ما به رغم داشتن متافیزیکی نیرومند از قافلۀ تمدن فرسنگ ها بدور بوده است. وقتی که اروپا قله های پیشرفت علمی و صنعتی را یکی پس از دیگری فتح می کرد، شاهان ما حرم سراهایشان را روز به روز توسعه می دادند و نتیجه این شد که ما امروز تحت فشار و زورگویی قلندران جهان هستیم.
فلسفه تنها هنگامی در تمدن سازی نقش خواهد داشت که به معنای خرد ورزی در همۀ حوزه های مورد نیاز بشر باشد؛ یعنی خردورزی در هستی، معرفت، انسان، اخلاق، سیاست، مدیریت، علم، تعلیم و تربیت، اقتصاد، فناوری، عمران و … . به عبارت دیگر فلسفه نه به عنوان یک علم خاص، بلکه به عنوان یک رویکرد و روش می تواند چنین نقشی داشته باشد و این معنای گسترده از فلسفه در فرهنگ ما در هفت قرن اخیر جایی نداشته است. فلسفه در جامعه ما در مابعدالطبیعه و هستی شناسی خلاصه شد، در حالی که در گذشته مثلا در اندیشۀ فارابی و ابن سینا و خواجه نصیر چنین نبود.
آنها به تبع از فیلسوفان یونانی و تفکر اسلامی فلسفه را در معنای وسیع آن به کار می گرفتند. فلسفه به این معنای گسترده البته برای ساختن تمدن ضروری است و بدون آن تمدن مطلوب و انسانی شکل نخواهد گرفت، اما فلسفه یکی از عناصر تمدن ساز است در کنار عوامل دیگر که یادکردیم.
*نقش دانشگاه و حوزه در تعالی و رشد تمدن نوین اسلامی ایرانی چیست و شما چه پیشنهاداتی در این رابطه دارید؟
نهادهای علمی اعم از حوزه و دانشگاه نقشهای مهمی در زمینۀ تمدن سازی می توانند داشته باشند؛ یکی تأمین علوم و فنون مورد نیاز برای ایجاد تمدن؛ دوم بسط خردورزی در همۀ حوزه های حیات بشری آن گونه که گفتیم. از علم بدون تفکر آزاد عقلانی چه در دانشگاه و چه در حوزه انتظار چندانی برای تمدن سازی نمی توان داشت. در نهاد علمی تمدن ساز، تحقیقات و پژوهشها به سمت تمدن سازی جهت داده می شوند. متأسفانه دشوار می توان گفت که این حکم دربارۀ حوزه و دانشگاه ما جاری است. دانشگاه ما عمدتا مصرف کننده دست دوم محصولات علمی غرب است.
بسیاری از پژوهش های دانشگاهی به عنوان مثال مقالاتی که نوشته می شود و در ژورنال های بین المللی منتشر می شود برای پاسخ به نیازهای کشور و حل معضلات جامعۀ ما نیست، بلکه بیشتر برای بالارفتن اعتبار علمی نویسنده است. وضع حوزه نیز در این جهت چندان مطلوب نیست. به سختی می توان گفت مواد درسی، کتب درسی، نحوه و کیفیت تحقیقات ما، پایان نامه هایی که نوشته می شود و سازمان حاکم بر آن به سمت تمدن سازی است. البته کوشش های صادقانۀ بسیاری در حوزه و دانشگاه برای نیل به این مقصود صورت می گیرد، اما متأسفانه جریان غالب و حاکم چنین نیست.
یکی از چالشهای اساسی ما در راه تمدن اسلامی وضعیت علوم انسانی است. بدون بازسازی علوم انسانی و متناسب کردن آن با جامعۀ اسلامی نمی توان امید آفریدن تمدنی اسلامی داشت. یکی از مهمترین وظایف مشترک حوزه و دانشگاه بازسازی علوم انسانی است. یکی دیگر از الزامات تحقق تمدن اسلامی طراحی برنامۀ عملی و اجرائی کارآمد است. از مهمترین الزامات تحقق یافتن تمدن اسلامی، داشتن، نظام تعلیم و تربیت اسلامی کارآمد است.
بالاخره بدون رشد و تعالی اخلاقی، قانون گرایی، سلامت اداری و نظم و انضباط آفریدن یک جامعۀ مطلوب اسلامی چیزی بیش از یک رؤیا نمی تواند باشد و سوگمندانه وضع جامعۀ ما نسبت به امور یادشده اسفناک است. ما در برخی از حوزه های علمی مانند دانش هسته ای، سلول های بنیادی، بعضی از شاخه های پزشکی و صنایع نظامی شاهد پیشرفتهای خوبی هستیم که جای تقدیر دارد، اما این گونه پیشرفتها که بسیار هم ارشمند است اما به تنهایی کافی نیست؛ فصل مقوم و ممیز جامعۀ اسلامی عدالت و اخلاق و تعهد و قانونمندی و وظیفه شناسی و مهرورزی است، نه قدرت چندم دنیا و منطقه بودن؛ هر چند که در دنیایی که گرگ های درنده مسلط هستند قدرتمند شدن ضروری و اجتناب ناپذیر است.
امروز قلدرانی برجهان مسلط اند که هرچه در توان دارند به کار می گیرند که ما را نابود کنند و دستکم مانع پیشرفت ما شوند. در چنین وضعیتی باید بدنبال کسب قدرت باشیم و تسلیم زورگویی آنها نشویم. اما باید بدانیم که قدرت وسیله است نه هدف. یک جامعه وقتی اسلامی است که ارزش های اسلامی بر آن حاکم باشد، نه فقط شعار های اسلامی. حداقل انتظار واقع بینانه نه آرمانی که از یک جامعۀ اسلامی می توان داشت این است که از نظر اختلاف طبقاتی، تبعیض، پارتی بازی و باندبازی، قانون گریزی، اختلاس، رشوه، فساد اداری، کم کاری، آمار جرائم و تعداد مجرمان و زندانیان، فقر، خشونت، سستی بنیان خانواده، امنیت روانی، از جوامع دیگر وضعیت بهتری داشته باشد.
اینکه چرا خودروهای ما در حد خودروهای ساخت آلمان و آمریکا و ژاپن نیستند ممکن است توجیه قانع کننده ای داشته باشد، اما اینکه چرا از نظر اخلاق رانندگی و بی اعتنایی به قوانین رانندگی در میان بدترین ها هستیم چه توجیه مقبولی می تواند داشته باشد؟ چرا در آلوده کردن و نابود کردن محیط زیست از بدترین کشورها هستیم؟ چرا در مصرف گرایی و اسراف و کم کاری و سطح پایین مطالعه وضعیت آنچنانی داریم؟ آیا بر بازار ما اخلاق و آداب اسلامی حاکم است؟ آیا در ادارات ما ارباب رجوع تکریم می شوند و کارمندان ما به تبع از امر قرآنی «سابقوا فی الخیرات» در به راه انداختن کار مردم از هم سبقت می گیرند؟ و هلمّ جراً. ما قبل از بحث از تمدن ایرانی ـ اسلامی باید این مشکلات پیش پا افتاده را حل کنیم و متفکران و اندیشمندان ما باید برای حل این معضلات تهدید کننده فکری بکنند، مشکلاتی که در بسیاری از کشورها حل شده است.
رهبری حکیم و معظم انقلاب اسلامی در حوزه های مختلف رهنمودها و منشورهای ارزشمندی را ارائه فرموده اند که توجه جدی و عمل به آنها جامعۀ ما را از وضع کنونی نجات خواهد داد. اما متأسفانه در مخاطبان این بیانات اهتمام عملی به پیگیری آنها دیده نمی شود.
چقدر معظم له در چند سال اخیر از اهمیت اقتصاد مقاومتی سخن گفتند و تأکید بر پیگیری عملی آن کردند، اما جز در برخی حوزه های محدود اثری از آن نمی بینیم؛ چیزی که زیاد از مسئولان مربوطه می شنویم تکرار کلمۀ اقتصاد مقاومتی و شعار آن است، نه عمل به آن. گویا تلقی بعضی این است که این کلمه «ذکر» است که تکرارش ثواب دارد.تمام هم و غم بسیاری از فعالان اجتماعی ما مسائل جناحی آنهاست، نه گره گشایی از مشکلات مردم. غافل بودن و فراموش کردن این گونه معضلات که آیندۀ جامعۀ ما را تهدید می کنند و صرف وقت در مسائل آرمانی، ما را از نیل به تمدن اسلامی دور می کند.