فلسفۀ رایج و حاکم در چند قرن اخیر در میان فلاسفۀ اسلامی ایران فلسفۀ ملاصدرا است. فیلسوفان پس از صدرا به طور عمده کارشان شرح و تفسیر فلسفۀ ملاصدرا شیرازی است و ما تاکنون شاهد ظهور مکتب فلسفی جدیدی پس از او نیستیم. این امر ایجاب می کند که فلسفۀ ملاصدرا و روش فلسفی او را بهتر بشناسیم.
تقوی و تعقل، قوت والای تفکر نظری و ذوق و حال و مراقبت عملی موجب شد تا ملاصدرا فهم فیلسوفانه و یافت عارفانه را جمع کند. حاصل آن معارفی است که کسی از پیشینیان بدان دست نیافته است. افکار او حاصل و نتیجۀ طبیعی تفکر و تأمل هزار سالۀ مسلمین است. در او ابن سینا و غزالی و طوسی و ابن عربی و سهروردی جمعند.
بر آن شدیم در راستای بررسی حکمت متعالیه و فلسفه ملاصدرا گفت وگویی با «محمد فنائی اشکوری»، استاد حوزه و دانشگاه داشته باشیم که در ادامه تقدیم حضورتان می شود:
ویژگی خاص فلسفه ورزی ملاصدرا چیست و چه چیز در آراء ملاصدرا هست که او را از حکمای پیشین متمایز می کند؟
یکی از ویژگی های ملاصدرا جامعیت او در حکمت است. ملاصدرا بر میراث فکری اسلامی در حوزه های مختلف آشنایی و تسلط داشت. ارجاعات بسیار او به حکمای یونانی و نوافلاطونی، حواشی مفصل او بر شفای ابن سینا، تعلیقاتش بر حکمت الاشراق، شرح وی بر «هدایۀ اثیریة»، نقل عبارات فراوانش از غزالی، رازی و طوسی، استناد و استشهادات بسیار او به آثار عارفانی همچون ابن عربی و سمنانی و عارفان پارسی گویی همچون عطار و مولوی، تفسیرش از قرآن کریم و شرحش بر اصول کافی تسلط او را بر حکمت مشاء، اشراق، کلام، عرفان، معارف قرآنی و معالم حدیثی به خوبی نشان می دهد.
او نه تنها حامل میراث عظیم تفکر ما بعدالطبیعۀ اسلامی است، بلکه اهل سیر و سلوک باطنی و تجارب معنوی و الهامات الهی نیز است. او به خوبی به سرچشمه های حکمت دسترسی دارد؛ هم با وساطت علوم موروث از پیشینیان، هم با استنباط نظری و تدقیق عقلانی و هم بی واسطه و با اتصال به باطن.
تقوی و تعقل، قوت والای تفکر نظری و ذوق و حال و مراقبت عملی موجب شد تا ملاصدرا فهم فیلسوفانه و یافت عارفانه را جمع کند. حاصل آن معارفی است که کسی از پیشینیان بدان دست نیافته است. افکار او حاصل و نتیجۀ طبیعی تفکر و تأمل هزار سالۀ مسلمین است. در او ابن سینا و غزالی و طوسی و ابن عربی و سهروردی جمعند. در داستان معروف ملاقات ابو علی سینا با بو سعید ابی الخیر شنیده ایم که بوعلی می گوید آنچه را که من می دانم او می بیند، و بو سعید می گوید آنچه را که من می بینم او می داند. اما حکیم متالهی چون ملاصدرا ذوالعینین است. او خود آنچه را که به برهان می داند، به عیان می بیند و بالعکس. لذا بوعلی و بوسعید در وجود او جمع می شوند.
روش شناسی ملاصدرا چه بود؟ به عبارت دیگر روش ملاصدرا در تحصیل معرفت و راه وصول به حقیقت چیست؟
ملاصدرا شناخت عامیانه و تقلیدی را که در میان جمع کثیری از علما رایج است، معتبر و هادی به حقیقت نمی داند. در نظر او مجادلات و منازعات کلامی هم جز به تیرگی دل و دوری از حقیقت نمی انجامد، به همین دلیل وی از اینکه قسمتی از عمرش را در مطالعه و مباحثۀ این گونه مقالات گذارنده، تأسف می خورد. بحث نظری محض را نیز چیزی جز ظلمت متراکم و حجاب حقیقت نمی شمارد، ظلماتی که بعض ها فوق بعض است. سخنان بی پایه و بی مایۀ عوام از صوفیه نیز ره به جایی ندارد. «و لا تشتغل بترهات الصوفیه و لا ترکن الی اقاویل المتفلسفه … وقانا اللّه و ایّاک یا خلیلی – من شرّ هاتین الطائفتین و لاجمع بیننا وبینهم طرفة عین … لانّ کلهم من اولیاء الشیطان و ابناء الظلمات و اهل الطاغوت».
در نگاه ملاصدرا، حقیقت معرفت و معرفت حقیقی نوری است که خداوند در دل آن کس که اراده کند قرار می دهد و شرط دریافت چنین نوری ایمان و طاعت، اندیشه و عبادت و سلوک و مراقبت است. این نور با بصیرت عقل و چراغ وحی و پرتو اشراق حاصل می شود. برای حکیم متأله هم حکمت لازم است و هم تأله. چنین حکمتی نه تنها ناسازگار با شریعت نیست، بلکه خود محصول شریعت است. لذا صدرالمتألهین از فلسفه ای که مخالف کتاب و سنت باشد، اعلام بیزاری می کند: «حاشا الشریعة الحقة الالهیة البیضاء أن تکون احکامها مصادمة للمعارف الیقینیة الضروریة، و تباً لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقةٍ للکتاب و السنة».
از نظر ملاصدرا حکمت بدون مجاهدت به دست نمی آید. او می گوید: «بر اثر مجاهده و ریاضت چنان درونم شعله ور شد که انوار ملکوت و اسرار جبروت در آن تابیدن گرفت و اسرار بر من مکشوف گردید؛ به گونه ای که آنچه را که از قبل از طریق استدلال و برهان می دانستم، با شهود و عیان یافتم. توجه و تضرع به درگاه باری است که زمینه فتح مبین قلبی می شود.
حکمت حاصل سلوک عملی و نظری است که باید با طی اسفار چهارگانۀ عقلی و شهودی و تحول و تطور جوهری نفس به آن رسید. جستجوی حکمت یک سیر وجودی و حرکت استکمالی است. حکمت جز با تطهیر و تهذیب نفس همراه با تعلم و تدبر به دست نمی آید. بدون ترک تعلقات و خالی کردن خانۀ دل از اغیار، محال است چراغ حکمت در دلی روشن شود: «و حرام فی الرقم الاول الواجبی و القضاء السابق الالهی ان یرزق شیء من هذه العلوم … الا مع رفض الدنیا و طلب الخمول و ترک الشهرة».
فرق حکمت متعالیه با عرفان و حکمت اشراقی در اینجاست. برای عارف اساس شهود است و به برهان عقلی چندان اعتنایی ندارد، جز برای تنبیه متعلمان. برای برخی از حکمای اشراقی نیز اصل شهود است و پس از آن برای تبیین و بیانش به برهان متوسل می شوند. دریافت شهودی است، ارائه و عرضه برهانی است. اما برای ملاصدرا هر دو اهمیت و ضرورت دارند، نه فقط در مقام ارائه، بلکه در مقام وصول. مشاهده بدون برهان یک معرفت شخصی است و قابل انتقال نیست، و معرفت عرفانی فقط برای عارف معتبر است، نه برای غیر. عمدۀ مباحث کلامی نیز درون دینی هستند و فقط برای مؤمنان سودمندند. استدلال محض هم برای اهل باطن کافی نیست، اما حکمت متعالیه که همۀ وجوه مثبت این مشرب ها را در بر دارد، همۀ تشنگان معرفت را سیراب می کند.
هر چند ابن سینا در کنار فلسفه اش جایی هم برای ذوق عرفانی باز می کند، اما ذوق عرفانی او دخالت صریحی در حل معضلات فلسفی ندارد. سهروردی هم هر چند از هماهنگی عقل و اشراق سخن می گوید، اما کمتر از منابع دینی استفاده می کند. او نواقص و کمبودهای این روش ها را دیده بود. مجادلات کلامی، مباحثات بی حاصل فلسفی، تأویلات بی پایۀ صوفیانه و ظاهرگرایی قشریون و باطن گرایی و ظاهر گریزی باطنیون و نزاع هایی را که از این یک سونگری ها برخاسته بود، را مشاهده کرده بود. افزون بر این، وی بذر گرایش جامع را در اندیشه های اساتیدش یافته بود و در واقع نه بر شانۀ غولان، که بر اوج قلل ایستاده بود. بعلاوه، او تجربۀ عمیق فکری و شهودی هم داشت و این همه کافی بود که یک فرد پر اطلاع و هوشمند و اهل بصیرتی چون او را به چنین موضعی رساند.
از نظر ملاصدرا، مطالعۀ آثار پیشینیان فقط برای توجه به مسأله و آگاهی از آراء و ایجاد شوق برای وصول به حقیقت است، اما به صرف آموختن کتب نمی توان به حقیقت رسید. «فانّ مجرد ذلک مما لایحصل به اطمینان القلب و سکون النفس و راحة البال و طیب المذاق، بل هی مما یعد الطالب لسلوک سبیل المعرفة و الوصول الی الاسرار، ان کان مقتدیاً بطریقة الابرار متّصفاً بصفات الاخیار.»
حکمت او از مشکات نبوت نور می گیرد. وی علاوه بر تفاسیر مستقلی که بر قرآن و روایات نگاشته است، تمسک به آیات و روایات در جای جای مکتوبات او به چشم می خورد. مثلا در فصلی تحت عنوان شواهد سمعی برای تجرد نفس به آیاتی مثل «ثم انشأناه خلقاً اخر» و روایاتی از رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) متوسل می شود؛ مانند حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه.» وی تأکید می کند که ذکر آیات و روایات و کلمات عرفا برای تأیید و رفع استیحاش و بیان توافق و سازگاری احکام عقلی با تعالیم دینی است، اما متکا و مستند مدعا برهان است و بس.
غایت حکمت از نظر ملاصدرا چیست؟ به عبارت دیگر حکیم دنبال چیست هدف نهایی او از کسب معرفت رسیدن به چه چیزی است؟
توغّل در فلسفه برای ملاصدرا فقط یک مشغله و سرگرمی عقلانی نیست. حتی تحصیل معرفت و کشف حقیقت هم به تنهایی مقصود او نیست. غرض او صرف دانستن فلسفه هم نیست (فلسفه برای فلسفه)؛ بلکه برای رفع نقایص نفسانی و تحصیل کمال انسانی و کسب سعادت جاوندانی است. چنین غایتی تنها با تفکر نظری حاصل نمی شود؛ سلوک باطن هم بدون پشتوانۀ عقلانی و هدایت وحیانی کامل نیست. اینجاست که به حکمت متعالیه می رسیم. در این مسلک هم تفکر لازم است، هم تعبد؛ هم فکرت، هم عزلت و عبادت؛ هم سلوک عقلانی و هم سفر روحانی.
جمع غیب و شهود، معرفت به خدا و اسماء، صفات و افعال او، شناخت نفس، راه تکمیل آن، نهایت و رستاخیزش، و تهذیب آن، غلبه بر هوی، رهایی از تعلقات، انس با خدا، ریاضت، عبادت، تضرع و زاری در بارگاه حضرت باری است که طالب سالک را به سوی آنچه که غایت حکمت است نزدیک می کند، در های ملکوت را به سوی سالک می گشاید و او را جلیس عرشیان می کند. لذا در حکمت متعالیه صدرایی بین حکمت نظری و عملی پیوندی نظام¬مند و ضروری برقرار است. فقر وجودی ماسوی مبنای فقر سلوکی عبد است. وحدت عینی هستی مبنای وحدت غایت و توجه به مراتب عالم، مبنای منازل و مدارج قرب است.
حاصل خردورزی و تأملات ملاصدرا چیست؟ اگر بخواهیم دستاورد های حکمت ملاصدرا را به صورت خلاصه بدانیم چه می گویید؟
چون روشی را که ملاصدرا در حکمت اتخاذ نموده بدیع است، دستاوردهایش نیز بدیع است. در اینجا به بیان محتوای فلسفه او و آرای ویژه اش که معروف است نمی پردازیم، اما مهمترین نکته که به روش او مربوط می شود، این است که او با سیرۀ علمی و عملی خود به منازعات دیرینۀ عقل و عشق، عقل و دین، و تعقل و ایمان پایان داد و نشان داد که نه تنها این روش ها ناسازگار و متعارض نیستند، بلکه هماهنگ و مؤید یکدیگر و نتایج و دستاوردهای آنها نیز با هم سازگار است.
تعارض عقل و ایمان، عقل و عشق، و علم و دین که در برخی فرهنگ ها مطرح است، در حکمت اسلامی ملاصدرا جای خود را به هماهنگی و یگانگی داده است. مبنای مابعدالطبیعی این تلفیق این است که جهان حقیقت واحدی است، هر چند چهره ها و مراتب مختلف دارد. یک حقیقت است که در مظاهر مختلف جلوه کرده است، و «کل الی ذاک الجمال یشیر»،بهحق باید گفت که روش ملاصدرا با روح تعالیم اسلامی بسیار نزدیک تر از سایر مشرب هاست. قرآن بر عقل، قلب، تدبر در آفاق و انفس و تهذیب ظاهر و باطن و تبعیت از خدا و رسول تأکید می کند. این روش ها را نه معارض، بلکه مؤید و مکمل یکدیگر می شمارد.
بسیاری از عناصر فلسفه ملاصدرا در مکتب های پیش از وی دیده می شود، اما اینها اولا در جایگاه طبیعی و واقعی خود نیستند؛ ثانیا وحدت یگانه و نظام مندی را که در فلسفه او یافتند، در مکتب های پیشین ندارند. بسیاری از آرای ویژه ملاصدرا ملهم از تعلیمات عرفاست؛ اعم از تصریحات، فحاوی و استلزامات مقالات آنان. در این گونه موارد هنر او دریافت هوشمندانه، برهانی نمودن و تفسیرعقلانی کردن و در یک نظام منسجم فلسفی گنجاندن آنهاست. اصالت وجود و وحدت آن اساس و استن مابعدالطبیعه ملاصدرا است. سهروردی از مجعولیت ماهیات سخن می گوید و میرداماد به اصالت ماهیت قائل می شود، اما ملاصدرا اصالت و مجعولیت را از آن وجود اعلام می کند. اصالت وجود رأی ابتکاری اوست.
وحدت وجود در عرفان ریشۀ کافی دارد، اما تفسیر ملاصدرا از وحدت وجود ویژۀ او است. تشکیک را سهروردی در نور مطرح می کند، اما ملاصدرا آن را تنقیح می کند و در وجود قرار می دهد. هر چند منطقا اصالت وجود مقدم بر وحدت وجود است، اما شاید بتوان در مقام انتقال، اصالت وجود را از تأمل در وحدت وجود عرفانی استنباط کرد. اگر شهود عرفانی وحدت وجود را افاده می کند و کثرات را کسراب می بیند، پس آن حقیقت واحد اصیل وجود است «و ما سوی ذلک اسماء سمّیتموها انتم و آبائکم»، به عبارت دیگر، اصالت ماهیت مستلزم تحقق کثرت است و چون عارف وحدت را دیده است، پس ماهیت نباید اصیل باشد.