معنای مرجعیت انحصاری معصوم
مقدمه و مدعا
در هفته نامه پنجره شماره 165 مطلبی با عنوان “یک حدیث و این همه سوء تفاهم” آمده است که نویسنده محترم آن با طرح بحثی این نتیجه را می گیرند که اخذ و اقتباس علم از هر منبعی غیر از کتاب و سنت باطل است و اساسا علمی جز آنچه معصومین (ع) گفته اند متصور نیست و جز کلام معصوم منبعی برای معرفت وجود ندارد. نویسنده محترم برای اثبات و تأیید این مطلب به روایات متعددی از معصومین متوسل می شود که در آنها مطالبی با این مضمون آمده است که: دانش را منحصرا باید از معصومین (ع) گرفت و خاندان وحی تنها منبع معرفت و صاحبان فقه و علم هستند و پیروان راستین ائمه جز به ریسمان اهل بیت چنگ نمی زند. البته روایات کمتری هم هست که به آموختن حکمت از هرمنبعی ولو از مشرکان و گمراهان تشویق نموده است. از نظر نویسنده محترم جمع بین این روایات به این صورت است که روایات دسته اول بطور صریح از آموختن علم از کفار و مشرکان و حتی مسلمانان غیر شیعه نهی می کند و این بدان معناست که یک نظام معرفتی یا یک رشته علمی را نمی توان از منبعی جز اهل بیت اخذ کرد. اما به موجب روایات دسته دوم گاهی می توان بعضی از سخنان حکیمانه را از غیر معصومین نیز برگرفت، اما هرگز نمی توان یک نظام معرفتی یا رشته علمی را از آنها اخذ کرد. آن سخنان حکیمانه هم یا از مسائل بدیهی و فطری اند یا همان سخنان معصومین هستند که توسط دیگران سرقت شده اند و در واقع سخن آنها نیست. امااینکه مسئله توحید که امری عقلی و غیر تعبدی است را چگونه باید لزوما از معصومین اخذ کرد به این صورت است که اهل بیت (ع) اصول اعتقادی مانند توحید را با ادله عقلی بیان فرموده اند. پس اشکالی ندارد که اصول اعتقادی عقلی باشند و در عین حال ما ملزم باشیم آنها را از اهل البیت بیاموزیم.
این دیدگاه اگر تمام باشد و نظر اسلام همین باشد آثار زیادی بر آن مترتب خواهد بود. از جمله اینکه اکثر علومی که در مدارس و دانشگاه های سراسر جهان از جمله ایران می آموزیم چون برگرفته از سخنان معصومین نیست و از سوی دیگر فراتر از یافته عقل فطری است یکسره باطل و پوچ خواهند بود و همینطور تحقیقات، کتاب ها و نوشته هایی که حاصل فکر و تجربه بشر غیر معصوم هستند همین حکم را خواهند داشت. نظر به اهمیت آثار و نتایج این بحث بویژه که دیدگاه یاد شده به اسلام و آموزه های معصومین (ع) نسبت داده می شود نمی توان بسادگی از کنار آن گذشت، ذیلا به ارزیابی اجمالی آن بسنده می شود تا در مجالی دیگر و همینطور از سوی صاحب نظران دیگر به تفصیل زوایای آن تحلیل و بررسی شود.
بررسی و ارزیابی
اسلام دین عقلانیت است و قرآن و روایات مشوق علم آموزی هستند. از دیدگاه اسلام خداوند راه های گوناگونی برای معرفت در اختیار ما گذاشته و معرفت منابع مختلفی دارد. یک دسته از معارف نیز بدیهی و فطری و درنتیجه مشترک بین همه افراد هستند. احساس، تعقل، و تهذیب نفس راه های مختلف کسب معرفت هستند. هستی بطور عام، طبیعت، تاریخ و درون آدمی (آفاق و انفس) موضوع و متعلق معرفت هستند. ما از طریق احساس، تعقل و تهذیب نفس می توانیم، طبیعت، تاریخ، درون آدمی و بالاخره هستی را تا حدی بشناسیم. اینها امکانات شناختی ما هست که خداوند بطور تکوینی در وجود ما قرار داده است. حتی اگر وحیی نباشد یا دسترسی به آن نداشته باشیم این راه های معرفت به روی ما باز است. آیه زیر یکی از آیاتی است که به راه های تکوینی معرفت اشاره دارد: وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (النحل/78). اما قدرت شناختی بشر مانند سایر قوای او و اصل وجودش محدود است و در نتیجه شناخت ما مصون از نقص و محدودیت و خطا نیست. وظیفه دائمی ما تصحیح و توسعه شناخت ماست.
افزون بر مواهب تکوینی معرفتی، خداوند برای سعادت و رستگاری و کمال نهائی ما و اتمام نعمتش باب عظیمی از معرفت را از طریق وحی به روی ما گشوده است، چرا که برای نیل به کمال مطلوب قوای معرفتی تکوینی ما گرچه لازم و ضروری است، اما کافی نیست. آیه زیر یکی از آیاتی است که به راه تشریعی معرفت دلالت دارد: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ (الجمعة/2).
نه این راه ها منافی یکدیگرند و نه یکی از آنها بدون دیگری برای نیل به سعادت و کمال مطلوب کافی است. هر دو قسم ضروری است و هر دو از مواهب الهی هستند. وحی برای تعطیلی عقل و کنار گذاشتن آن نیامده است، بلکه برای تتمیم و تکمیل آن آمده است. عقل نه تنها ابزاری برای فهم وحی است، بلکه خود نیز بطور مستقل می تواند معارفی را در باب هستی و عالم طبیعت بدست آورد. از جمله حقایقی که عقل می تواند درک کند وجود خداوند و نیاز به وحی و تشخیص دین حق است.
از آنجا که تعقل و تجربه بشری راه های تحصیل معرفت هستند و این امر مورد تأیید قرآن کریم نیز هست، ما می توانیم به کمک عقل و تجربه حقایقی را بشناسیم و همچنین از یافته های عقلی و تجربی دیگر انسان ها نیز بیاموزیم، چنانکه فلسفه تشکیل مدارس و دانشگاه ها در سراسر دنیا و دلیل مطالعه آثار دانشمندان همین امر است. روایات اسلامی نیز به علم آموزی در هر مکان و زمانی و از هر منبعی تأکید دارند ولو از اهل نفاق. از سوی دیگر لازم و ضروری است که برای فهم حقایق دین و تکالیف الهی از منبع وحی یعنی قرآن و مفسران معصوم آن بهره ببریم، چنانکه آیات و روایات بسیاری مؤید و مؤکد این امر هستند. بین این دو امر هم هیچ تعارض و تنافی وجود ندارد. هیچ روایتی ما را از یادگیری از دیگران منع نمی کند و می توان از غیر معصوم اعم از مسلمان و غیر مسلمان علومی همچون ریاضی و طبیعی و منطق و حتی الاهیات را آموخت. بلکه اگر علمی مورد نیاز باشد و معلمی جز غیر مسلمان برای آن علم نباشد آموختن علم از آن معلم واجب است.
با این حال روایاتی که معصومین را منبع علم و مرجع انحصاری معرفت می دانند نیز صحیح هستند. مفاد این روایات این است که هیچکس غیر از معصومین مرجعیت مطلق علمی ندارد. مرجعیت فقها نیز ذاتی و استقلالی نیست، بلکه آنها می کوشند نظر کتاب و سنت را استخراج کنند. به عبارت دیگر، تنها سخن معصوم حجیت دارد و سخن هیچ غیر معصومی فی نفسه حجیت ندارد، چه مسلمان باشد چه غیر مسلمان. اما این ربطی به علم آموزی از دیگران ندارد. سخن هر غیر معصومی در هر زمینه ای وقتی ارزش دارد و پذیرفتنی است که موجه و مستند به دلیل باشد. یعنی ما تعبدی به غیر معصوم نداریم. هر معلم غیر معصومی برای اثبات مدعایش باید دلیل موجهی داشته باشد. صرف کلام او هیچ حجیتی ندارد. در واقع ما وقتی مطلب و مدعایی را از غیر معصومی اخذ می کنیم مستند ما باید دلیل او باشد، نه خود او و مدعایش. اگر دلیلش معتبر و قابل اعتماد بود می پذیریم و الا فلا. این مطلب اختصاصی هم به حوزه ای خاص ندارد. سخن غیر معصوم و حتی کافر را در هر زمینه ای چه در طبیعیات و ریاضیات و چه در الاهیات اگر مستند به دلیل موجهی باشد اخذ می کنیم. البته دلیل در هر حوزه ای متناسب با آن حوزه است. دلیل ممکن است تجربی، عقلی، یا تاریخی یا هر سنخ دیگری باشد. پس در غیر معصوم ما تابع دلیل هستیم نه تابع شخص. اما نسبت به سخن معصوم تعبد داریم و حجیتش منوط به دلیل و شاهد نیست. چون عصمتش را پذیرفته ایم سخنش را بی چون و چرا می پذیریم و سخن او منبع و حجت است. اخذ علم از غیر معصوم در این روایات به معنای مرجعیت قائل شدن و حجیت بخشیدن به کلام غیر معصوم و با غیر معصوم معامله معصوم کردن است که مردود است. و این سخن حقی است و هیچ مسلمان بصیری منکر آن نیست. پس هم روایاتی که معصومین را مرجع منحصر علم می دانند درستند و هم علم آموزی و استفاده از دانش و تجربه دیگران مجاز بلکه ضروری است. تعبدی نسبت به غیر معصوم نداریم و حجیتی برای قول غیر معصوم قائل نیستیم، اما بااین حال از غیر معصوم می توانیم و باید بیاموزیم.
نکته و تفاوت دیگر این است که سخن معصوم اگر صدورش محرز و دلالتش تام باشد قطعی و یقین آور است و احتمال خلاف در آن راه ندارد، اما ارزش سخن غیر معصوم که مستند به دلیل است تابع ارزش آن دلیل است. همه ادله از اعتبار یکسانی برخوردار نیستند. میزان اعتماد ما به یک رأی و نظر باید متناسب با درجه قوت دلیل آن باشد. یکی از تکالیف هر محققی ارزیابی درجه اعتبار ادله و مستندات یک نظر است. ما ممکن است با تحقیق و تأمل بیشتر نظریه ای را که قبلا پذیرفته ایم کنار نهیم یا بالعکس. توسعه و رشد علوم بشری چنین روندی را طی می کند. چنین نیست که همه علوم از ابتدا بصورت گزاره های مشخص یقینی و قطعی و تثبیت شده در اختیارمان باشد. رشد و توسعه و تکامل علم بشری امری تدریجی و تاریخی است و با آزمون و خطا به پیش می رود و راهی جز این وجود ندارد.
پس اولا تعارضی بین دو دسته از روایات نیست تا برای جمع آنها دچار زحمت شویم. ثانیا اگر کسی بین این دودسته از روایات نوعی تعارض بدوی احساس کرد به شیوه ای که گفتیم بین آنها جمع می کند.
اما وجه جمعی که در مقاله یادشده آمده است نادرست است. اولا از آنجا که حجیت عقل را انکار می کند با عقل ناسازگار است، چرا که حجیت عقل ذاتی است و منوط به تأیید شارع نیست، بلکه حقانیت شرع را هم با عقل اثبات و احراز می کنیم. ثانیا این مدعا با قرآن ناسازگار است، چرا که قرآن کریم علاوه بر دعوت ما به تدبر در قرآن و سنت، ما را به تعقل مستقل در آفاق و انفس دعوت می کند. ثالثا اینکه بگوییم یک رشته علمی را نمی توانیم از غیر معصوم اخذ کنیم اما سخنان حکیمانه آنها را می توانیم بپذیریم وجه محصلی ندارد، زیرا معنای این سخن این است که اگر مثلا شخصی مانند ارسطو یا نیوتون صد جمله پراکنده و بی ربط حیکمانه بگویند می توانیم آن ها را بپذیریم، اما اگر این صد جمله را بصورت سازوار و مرتبط با هم و حول یک موضوع مشخص بیان کنند بطوری که یک رشته علمی را تشکیل دهد در آن صورت نمی توانیم بپذیریم. بعید به نظر می رسد که این تفکیک قابل دفاع باشد. چه فرقی بین حکمت های جدا جدا و مجموعه ای منسجم از آنهاست؟
ممکن است بگویند که بخشی از آنچه را که می توانیم از غیر معصوم بیاموزیم بدیهیات و فطریات هستند (چنانکه نویسنده محترم از آن به عنوان گزاره های عقل فطری و قطعی یادکرده اند) و با بدیهیات و فطریات نمی توان یک رشته علمی تولید کرد. اما باید توجه داشت که با این تفسیر کلام معصوم فاقد معنای محصلی خواهد بود، چرا که طبق این تفسیر معنای حدیث “خذ الحکمة ولو من اهل النفاق” این خواهد بود که مسائل بدیهی و فطری را از اهل نفاق بیاموزید. روشن است که در مسائل بدیهی و فطری نیازی به آموختن، آن هم از اهل نفاق نداریم. کدام مسئله ی فطری است که مسلمان خود نمی داند ولی منافق می داند و مسلمان موظف است از منافق بیاموزد؟
در ادامه گفته اند که بخشی از نکات حکمیانه ای که می توان از غیر معصوم آموخت نکاتی است که آنها از معصوم سرقت کرده اند. اگر فرض کنیم چنین باشد که دیگران سخنان حکیمانه خود را از معصوم گرفته باشند در آن صورت نیازی نیست که از غیر معصوم بیاموزیم بلکه می کوشیم حکمت را از سرچشمه اش پیدا کنیم. اگر بدانیم معصومین آن سخنان را گفته اند در آن صورت از خود معصومین می آموزیم نه از اهل نفاق. و اگر احراز نکنیم که آنچه می گویند سخن معصوم است در آن صورت نمی توانیم به سخن آنها اعتماد کنیم. در نیتجه طبق برداشت یادشده دسته دوم از روایات تهی از معنای محصلی خواهند بود. با این شیوه جمع، روایات دسته دوم کلا باطل خواهند بود. چنانکه گفتیم، روایات دسته اول هم مشکل خواهند داشت، زیرا اولا معارض خواهند داشت یعنی هم خلاف روایات دیگر و آیاتی است که به تفکر در خلقت و آفاق و انفس و تعقل و تجربه و تاریخ تشویق می کنند و ثانیا خلاف عقل خواهند بود و در نتیجه هر دو دسته از روایات از اعبتار خواهند افتاد.
اما طبق جمعی که در اینجا ارائه گردید هر دودسته از روایات معنا دار و معقول و سازگار با هم و سازگار با قرآن و سیره و عقل سلیم خواهند بود. ضمنا نشان می دهند که در علوم مأخوذ از غیر معصوم باید به خود قول اندیشید و نه به قائل.
اما این سخن که اصول اعتقادی مثل توحید را با اینکه عقلی هستند اما از ائمه می آموزیم چون ائمه به روش عقلی این مباحث را طرح کرده اند، نیز ناتمام است زیرا اعتبار بحث عقلی به عقل است نه به معلم آن. اگر معصوم مطلبی را تعلیم دهد با صرف نظر از اینکه آن موضوع عقلی یا تجربی یا وحیانی است حجت و معتبر است، چون از زبان معصوم صادر شده است. عقلی بودن توحید صرفا به معنای انتساب به عقل است نه به معلم آن، وگرنه عقلی بودن نقشی نخواهد داشت. اگر عقل حجت باشد حکم آن پذیرفتنی است چه معصوم گفته باشد چه غیر معصوم. سخن معصوم که حجت است بطور مطلق حجت است و ربطی به عقلی بودن یا نبودن مسئله ندارد. اینکه تنظیر کرده و گفته اند عقلی بودن منافاتی با آموختن از معلم ندارد، چنانکه ریاضیات عقلی است و ما از معلم می آموزیم نیز قابل دفاع نیست، چرا که اعتبار دانش ریاضی به معلمش نیست بلکه به استدلالش است. در همه علوم، معلم غیر معصوم فقط واسطه است، نه میزان رد و قبول. رد و قبول همواره بر اساس سنجه های معتبر در آن علم صورت می گیرد.
منبع: هفته نامه پنجره، شماره 166، ص 18