زندگی و اندیشه در گفتگویی صمیمی

آنچه در پی می آید گفتگوی دوستانۀ جمعی از طلاب با دکتر محمد فنائی اشکوری است که پس از تدوین و ویراستاری در چند قسمت در اختیار خوانندگان می گذاریم.
کار اصلی روزانه شما چیست؟
تدریس، تحقیق، نگارش، راهنمایی دانشجویان و طلاب کار اصلی من است. شرکت در جلسات مشورتی در مؤسسۀ محل کارم و برخی دیگر از مراکز علمی، بخشی دیگر از اشتغالاتم بشمار می رود. علاوه بر این، گاهی در محافل علمی و مجالس مذهبی سخنرانی هم می کنم.


اوقات فراغتتان را چگونه سپری می کنید؟
چیزی به نام اوقات فراغت و بیکاری ندارم. انبوهی از کارها هست که برای انجامشان نیاز به زمان دارم که پیدایش نمی کنم. اما برای رفع خستگی و تجدید قوا، پیاده روی می کنم. گاهی هم به کوهنوردی می روم.
آیا در منزل هم کار می کنید؟
بله. در خرید و همینطور برخی از کارهای منزل به خانواده کمک می کنم. البته همیشه سعی می کنم کارهای شخصیم را خودم انجام دهم.

آیا اهل ورزش هستید؟ ورزش مورد علاقۀ شما چیست؟
سعی می کنم پیاده روی و نرمش داشته باشم. ورزش مورد علاقۀ من کوهنوردی است. هر وقت فرصت و زمینه ای پیش بیاید کوه می روم.

چقدر مسافرت می کنید؟
مسافرت هایم بیشتر جنبۀ علمی و تبلیغی دارد. گاهی البته مسافرت زیارتی می رویم. مسافرت های صرفاً تفریحی معمولاً در مسافت های کوتاه است و بیشتر به روستا ها علاقمندم.

تابستان ها را چگونه می گذرانید؟
بخشی از تابستان را در قم هستم و سعی می کنم کارهای زمین مانده را تکمیل کنم. بعضی وقت ها در اردوهای مختلف مثل طرح ولایت تدریس می کنم. سعی می کنم تابستان ها مدتی هم در زادگاهم اشکور باشیم.

در چه موضوعاتی مطالعه می کنید؟
طبیعتا مطالعۀ اصلی من در حوزه های علوم و معارف اسلامی بویژه در زمینۀ فلسفه و عرفان و تفسیر و حدیث است. البته درباره ادیان و فلسفه های دیگر شرقی و غربی هم مطالعه می کنم.

مطالعات غیر تخصصی شما در چه زمینه هایی است؟
علاقه زاید الوصفی به ادبیات فارسی بویژه شعر دارم. مسائل سیاسی روز ایران و جهان را هم پی گیری می کنم.

به کدامیک از شاعران بیشتر علاقمند هستید؟
آثار همۀ شاعران بزرگ ایرانی خواندنی است و هیچیک از آنها را نمی توان نادیده گرفت. شعر معاصر هم بسیار پرجاذبه است. اما مولوی، سعدی و حافظ جایگاه ویژه ای دارند.

آیا رمان هم می خوانید؟
بله، اما نه زیاد.

به کدام یک از متفکران گذشته و حال علاقمند هستید و بیشتر تحت تأثیر چه کسانی قرار دارید؟
سعی می کنم از هر متفکری که سخنی برای گفتن دارد استفاده کنم و در این زمینه مرز و جغرافیا نمی شناسم. اما در تفکر و موضع گیری مستقل هستم و تحت تأثیر کسی نیستم و جز حضرات معصومین سلام الله علیهم اجمعین، کسی را بطور مطلق قابل پیروی نمی دانم. در عالم اسلام بیش از هرکسی از ابن سینا، سهروردی، خواجه نصیر، ابن عربی، مولوی و ملاصدرا استفاده کرده ام. اما در بین بزرگان معاصر از اسایتد و علمای بسیاری مستقیم یا غیر مستقیم بهره برده ام و برای همه احترام قائلم، اما بیش از همه خود را مدیون امام خمینی، علامه طباطبائی، شهید مطهری و شهید سید محمد باقر صدر می دانم.

چرا به سمت فلسفه رفتید؟
تعریفم از فلسفه این است که فلسفه تفکر عقلی روشمند و نظام مند دربارۀ مسائل بنیادین معرفت بشری است. ما پیش و بیش از هرچیزی به تفکر عقلی روشمند و نظام مند نیازمندیم. اگر باورهای ما باید آگاهانه و دفاع پذیر باشد و اگر به استقلال در اندیشه اهمیت می دهیم، ناگزیر از رو آوردن به فلسفه هستیم. هدف از فلسفه نباید صرفا آموختن عقاید و آرای زید و عمر باشد، بلکه هدف اصلی باید آموختن تفکر، تحلیل و نقد و یافتن پاسخ به پرسش های بنیادین باشد.

قلمرو و دامنۀ فلسفه از نظر شما چیست و شامل چه مباحثی است؟
فلسفه قلمرو معین و محدودی ندارد. دربارۀ هر موضوعی می توان فلسفه ورزی کرد. از مباحث هستی شناسی و معرفت شناسی تا مباحث مربوط به حوزه های گوناگون علوم، دین، جامعه، سیاست، اخلاق و هنر و معنویت می توانند موضوع تفکر فلسفی باشند. فلسفه ورزی یعنی تفکر یا اعمال عقلانیت در هر مسئله ای.

به کدام یک از قلمروهای فلسفه بیشتر علاقمند هستید؟
به همۀ عرصه های فلسفه علاقمندم، اما معرفت شناسی و هستی شناسی از جایگاه بنیادی تری نسبت به سایر شعب فلسفه دارند. پس از آن به فلسفه های اخلاق، دین، عرفان، معنویت و سیاست بیشتر علاقمندم و به نظرم اهمیت بیشتری از دیگر حوزه های فلسفه دارند.

چرا در بین فلسفه های موجود، فلسفه اسلامی را محور قرار می دهید؟ فلسفه اسلامی چه امتیازی بر دیگر نظام های فلسفی دار؟
توجهم فقط به فلسفه اسلامی نیست. فلسفه های دیگر، به ویژه فلسفۀ غرب، را نیز مطالعه می کنیم. اما خیلی طبیعی است که نقطۀ شروع ما فلسفه ای است که متعلق به فرهنگ خود ماست. اما برای فلسفه زادگاه مهم نیست. هر نکتۀ مهمی در هر جایی ببینیم می آموزیم و مورد تأمل قرار می دهیم. فلسفۀ اسلامی را هم نقادانه مطالعه می کنیم و تعبدی به هیچ فیلسوفی نداریم. اما امتیاز فلسفه اسلامی این است که توانسته است با تأسیس یک مابعدالطبیعه نیرومند، فلسفه و دین و عرفان را با هم نزدیک و هماهنگ کند.

آیا اگر به آغاز زندگی برگردید همین راه را انتخاب می کنید؟
بازگشت به آغاز زندگی محال است، به علاوه رنج ها و تلخی هایش آن قدر زیاد بوده که به هیچ وجه حاضر به تکرار آن نیستم؛ اما تفکر در این زمینه می تواند راهنمای جوانان باشد. به فرض محال اگر به آغاز برگردم همین رشتۀ تحصیلی را انتخاب می کنم، اما روش آموزش و تحقیق را تغییر می دهم و همینطور سبک زندگی را. فکر می کنم آن رنج و زحمتی که کشیدم با دستاوردم برابر نیست. راه های بسیار کوتاه تری برای رسیدن به این مقصد وجود دارد. من در زندگیم شاید تعطیلی و تفریح به آن معنا که مورد نظر بسیاری از مردم است نداشتم. از ابتدا راهنمایی نداشتم که شیوۀ درست درس خواندن و تحقیق را به من بیاموزد. عمدۀ راه را با آزمون و خطا طی کردم.

از نظر شما علوم چه جایگاهی در منظومۀ معرفتی بشر دارند؟
علوم اعم از علوم طبیعی و انسانی از لوازم ضروری برای هر نوع تمدنی است. بدون علوم، تمدنی شکل نمی گیرد. تمدن جدید بشر حاصل رشد علوم طبیعی و انسانی است. اشکال تمدن جدید این است که بر علم تجربی متمرکز شده و متافیزیک، معنویت و اخلاق را به حاشیه رانده است؛ از نظر جهانبینی خود را محدود به عالم ماده و از نظر متدلوژی خود را محدود به تجربه کرد است. اما اینکه به تجربه روی آورده و می کوشد علم را وارد عرصه زندگی فردی و اجتماعی کند و روز به روز برای تدقیق علم می کوشد، از مزایا و حسنات تمدن جدید است. علم گرایی گرایشی میمون و مبارک است، اما علم زدگی آسیب و آفتی است که برای بشریت زیانبار است.

آیا به تحول در علوم انسانی اعتقاد دارید؟
قطعا. ما نیاز به بومی سازی علوم انسانی داریم. این علوم در فضای غربی ظهور و رشد کرده اند و بر پایۀ باورهای تفکر مدرن غربی شکل گرفته اند و تا حدی ناظر به نیازهای انسان غربی هستند. ما برای استفاده از این علوم باید برپایۀ مبانی فکری و فرهنگی خودمان و بر اساس علایق و نیازهای خود در آن علوم بازنگری و آنها را بازسازی کنیم. بازسازی به معنای نادیده گرفتن و کنار گذاشتن این علوم یا کاستن از اهمیت آنها نیست. آنچه لازم داریم، مواجهۀ نقادانه و خلاقانه با این علوم است، نه مواجهۀ خصمانه و نه مواجهۀ مقلدانه. به هیچوجه نباید یافته های بشری را در هیچ زمینه ای نادیده بگیریم، چنانکه نباید بدون ارزیابی و وارسی آنها را اخذ کنیم. بومی سازی در همۀ علوم ممکن است لازم باشد. در صنعت و کشاورزی و خدمات این مسئله روشن است. هر سرزمینی متناسب با شرایط طبیعی و اقلیمی خود، صنعت و کشاورزیش را شکل می دهد. مدیریت و برنامه ریزی منطقه گرم با منطقه سرد، منطقه پرآب با منطقه کم آب متفاوت است. در معماری هم همینطور است. گذشتگان ما در شهرهایی مثل یزد و کاشان خانه های بادگیر دار می ساختند، نه در همدان و اردبیل مثلا. در علوم انسانی و اجتماعی هم همینطور است. علوم انسانی علاوه بر بخش تجربی، بخش تجویزی هم دارند. در بخش تجویزی نقش دین بسیار برجسته است. به علاوه بر مبانی هستی شناختی و انسان شناختی هم مبتنی هستند که دین در آن حوزه ها سخن دارد.

 

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست