انواع و احوال قلب در قرآن کریم
در قرآن کریم قلب گوهر وجود آدمی و هستۀ مرکزی آن است و توجه عرفای اسلامی به موضوع قلب ناشی از اهتمام قرآن کریم به آن است. شناخت انواع و ویژگی های قلب در قرآن اهمیت شایانی در معرفت النفس و در پی آن در سلوک عرفانی دارد. از این رو مروری اجمالی به اقسام قلب و احوال آن از نگاه قرآن لازم است. قلب در کاربرد رایج قرآنی، مرکز اعمال و احوال درونی مانند ادراک، احساس و اراده است و می توان گفت معادل “نفس” فلسفی است. همۀ افعال و صفات درونی اخلاقی و معنوی اعم از محمود و مذموم به قلب نسبت داده می شود. «لاَ يُؤَاخِذُكُمْ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ.» (البقرة/225) از نظر علامه طباطبايي مراد از قلب در آیۀ شریفۀ فوق خود آدمی و نفس اوست.؟
قلب بر اساس نیات و اعمالش دچار احوالی می شود و گونه هایی پیدا می کند، چنانکه در قرآن کریم از گونه های گوناگون قلب سخن گفته شده است. در مواردی در قرآن کریم واژه های دیگری به معنای قلب یا معنایی نزدیک به آن بکار رفته است، مانند صدر و فؤاد. البته گاهی هم بین اینها فرق های ظریفی لحاظ شده است. مثلا فؤاد فقط به معنای قلب در کاربرد معنوی آن است و در مورد قلب جسمانی بکار نمی رود. در آیۀ زیر فؤاد را در کنار سمع و بصر ذکر می کند که نشان می دهد فؤاد در اینجا همان قلب است. «وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً.» (الإسراء/36). از آنچه به آن آگاهی نداری پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل همه در قبال آن مسؤولند.
از آیات قرآن کریم استفاده می شود که مراد از قلب حقیقت آدمی است و مسئول کسب احوال و منشأ اعمال خیر و شرّ آدمی و سعادت و شقاوت او قلب است. قلب یک دسته صفات ذاتی و سرشتی و فطری دارد که مشترک بین همۀ انسان ها است و آن استعداد و ظرفیت آدمی برای تحصیل کمال یا گرفتار رذایل شدن و سقوط است. بسیاری از صفات و احوالی که در قرآن به قلب نسبت داده شده است نتیجۀ انتخاب و اعمال اختیاری انسان است، نه اینکه خاصیت ذاتی قلب ها آن کمالات یا نقص ها باشد. انسان بر اثر گناه و غفلت به صفات پست متصف می شود و بر اثر معرفت و بندگی به مقامات و درجات عالی می رسد.
قرآن کریم از کسانی سخن می گوید که قلب دارند. «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ.» (ق/37) این تعبیر دلالت دارد که کسانی هم هستند که قلب ندارند. بدیهی است که قلب جسمانی را همۀ انسان ها دارند. قلب به معنای روح را نیز همه دارند. قلب در اینجا به معنای قلب سلیم است. گویی کسی که قلب سلیم ندارد اساسا قلب ندارد. کسی فاقد مقام انسانیت است قلب انسانی ندارد. برخی از جهت ظاهر همچون انسان هستند، اما دل های آنها حیوانی است، چنانکه امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «فالصورة صورة انسان، والقلب قلب حیوان.»[1] قلب در اینجا مرتبۀ برتر نفس است. قلب بیمار کارکرد قلب را ندارد. چنانکه در ادبیات فارسی هم از بی دلی و صاحبدلان سخن گفته می شود.
بی دلی کز همه احوال خدا با او بود او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد
گاهی هم بی دلی تعبیری ادبی است برای دلی که در عشقی ربوده شده است. دلبر اساسا کارش دلبری است و دلدادگی دل باختن در قمار عاشقی است.
دل می رود زدستم صاحب دلان خدا را ترسم که راز پنهان خواهد شد آشکارا
دلی که در آن مهر و سوز آن محبوب ازلی نباشد دل نیست. سنائی در قصیده ای می سراید:
دعوی دل مکن که جز غم حق نبود در حریم دل دیار
ده بود آن نه دل که اندر وی گاو و خر باشد و ضیاع و عقار
و در ابیات زیبای وحشی بافقی:
الاهی سینهای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست
گاهی از این دلدادگی به بیماری دل تعبیر کرده اند که این بیماری البته ممدوح است، مثل آنجا که مولانا می سراید:
عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل
علت عاشق ز علتها جداست عشق اصطرلاب اسرار خداست
در یک تقسیمبندی شاید بتوان از قرآن کریم استفاده کرد که قلب دو حالت دارد، یا دو گونه است: قلب سلیم و قلب مریض. همانگونه که قلب جسمانی از عوامل گوناگونی مانند تغذیه، تحرک و اضطراب اثر می پذیرد و متصف به سلامت و بیماری می شود، قلب باطنی نیز از عواملی همچون باورها و گرایش ها و اعمال اثر می پذیرد و به سلامت و بیماری متصف می شود. برای هریک از قلب سلیم و مریض ویژگی هایی در قرآن ذکر شده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم. از این ویژگی ها می توان عوامل سلامت و بیماری قلب را شناسایی نمود.
قلب سلیم
قلب سلیم دلی است سالم از هر بیماری باطنی و خالي از کفر و نفاق و عصیان. «یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ.» (الشعراء/88 و 89) روزی که نه مال سود می دهد و نه فرزندان؛ مگر آن کس که با قلبی سالم نزد خدا بیاید. بندگان شایستۀ خداوند مانند ابراهیم خلیل با قلب سلیمش به سوی پروردگارشان می روند. « وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ. إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ.» (الصافات/84-83) قلب سلیم اهل تعقل، تفقه، تدبر، شهود، خوف، تقوا، توبه، إنابه، اطمینان، پندپذیری، هدایت و دیگر احوال پسندیده است. درذیل به به برخی از آیات قرآن که بیانگر این ویژگی ها برای قلب سلیم هستند اشاره می کنیم.
تعقل: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا.» (الحج/46) پس آيا در زمين سير نکردند تا اين که برايشان دلهايي باشد که با آن بينديشند.
تفقه: کسانی که با دلهایشان در پی فهم عمیق حقایق نیستند اهل جهنم هستند. «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنْ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا.» (الأعراف/179) به راستی بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم، چه آنکه آنان را دلهایی است که با آن نمی اندیشند.
تدبر: «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا.» (محمد/24). آيا دربارۀ قرآن نمي انديشند يا بر دلهايشان قفل زده شده است.
إنابه: قلب منیب قلبی است که با توبه به سوی پروردگارش بازمی گردد. «مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ.» (ق/33 (آن كس که در نهان از خداى بخشنده بترسد و با دلى توبه كار به سوی حق باز آيد.
إخبات: قلب مخبت قلب خاضع در برابر پروردگار است. «فتُخْبِتَ لَهُ قلُوبُهُمْ.» (الحج/54) و دلهايشان در برابر آن خاضع گردد. خداوند به صاحبان چنین قلبی بشارت داده است. «وَبَشِّرْ الْمُخْبِتِينَ.» (الحج/34)
وجل: قلب وجِل قلبي است که از ياد خدا مي لرزد و مخبتین دارای چنین ویژگی هستند. «الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ.» (الحج/35) کسانی هستند که چون ذکری از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود.
تقوی: قلب تقي ارزش های الهی را ارج می نهد. «ذَلِکَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ.» (الحج/32) این است (کلام خدا) و هر کس که شعائر خدا را بزرگ دارد این صفت دلهای باتقواست.
هدایت: کسی که به خدا ایمان دارد خداوند قلبش را هدایت می کند. «مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ.» (التغابن/11)
اطمینان: آرام شدن دل به یاد خدا است. «وتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّه.» (الرعد/28) و دل هایشان با یاد خدا آرام می گیرد.
پندپذیری: کسی که صاحبدل باشد از دیده ها و شنیده ها عبرت می گیرد. «إِنَّ فِي ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ.» (ق/37 (همانا در اين (حکایت ها) پندى هست براى كسى كه صاحب دل باشد.
شهود باطنی: قلب سالم می تواند به مرتبۀ شهود حقایق باطنی نایل شود، مانند قلب مبارک رسول خدا (ص). «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى.» (النجم/11) دل خطا نکرد در آن چه ديد.
دریافت وحی: قلب انسان کامل که مصداق برتر آن رسول خدا (ص) است محل نزول وحی است. «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ.» (البقرة/97) براستی او (جبرئیل) به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرد.
شرح صدر: از آنجا که “صدر” در قرآن جایگاه قلب است، احکامی که به آن نسبت داده شده است احکام قلب است. شرح صدر شرط هدایت شدن و پذیرش حق است. در مقابل ضیق صدر زمینه برای ضلالت و گمراهی می شود. «فَمَنْ يُرِدْ اللَّهُ أَنْ يَهدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا.» (الأنعام/125) پس هر کس را خدا خواهد هدایت کند و قلبش را برای پذیرش اسلام باز و روشن گرداند و هر کس را خواهد گمراه نماید دلش را از پذیرفتن ایمان تنگ و سخت گرداند. در آیۀ دیگر شرح صدر زمینه برای تسلیم شدن در برابر پروردگار و پذیرش دین حق است و تنگنای صدر موجب قساوت دل است. «أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ.» (الزمر/22( آیا آن کس را که خدا برای اسلام شرح صدر داده پس او به نور الهی روشن است؛ پس وای بر آنان که به جهت قساوت از یاد خدا غافلند؛ اینان در گمراهی آشکارند. انبیای الهی که منادیان حق هستند از نعمت شرح صدر برخوردارند. حضرت موسی (ع) در آغاز رسالتش از خداوند شرح صدر می طلبد: «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي.» (طه/25) و خداوند به پیامبرش می گوید که آیا به تو شرح صدر ندادیم؟: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ.» (الشرح/1( گاهی شرح صدر به معنای مطلق گشودگی دل است. برخی دلها برای پذیرش حق گشوده اند، چنانکه برخی قلب ها نیز نسبت به کفر گشودگی دارند. «وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنْ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ.» (النحل/106) کسی كه سينهاش به كفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برايشان عذابى بزرگ خواهد بود.
قلب مریض
از آنچه دربارۀ قلب سلیم گفته شد می توان برداشت کرد که قلب مریض قلبی است که ویژگی ها و کارکردهای قلب سلیم را ندارد. بنابر این قلبی که اهل تعقل، تفقه، تدبر، خوف، تقوا، توبه، انابه، اطمینان، پندپذیری، و دیگر احوال پسندیده نیست بیمار است. البته این صفات و احوال دارای مراتب هستند و از همین رو سلامت و کمال قلب ها هم مراتب دارد. قلب مریض به انواع بیماری ها و رذایل مبتلا است، مانند کفر، نفاق، گناه، لهو، تکبر، ستمگری، غفلت، قساوت، سختی، حق گریزی، شک.
کفر: دارندگان دل های بیمار وعدۀ خدا و رسول را باور ندارند. «وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورًا.» (الأحزاب/12 (
نفاق: دل های اهل نفاق بیمار است. «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمْ اللَّهُ مَرَضًا.» (البقرة/10) در دلهای آنان نوعی بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده است.
میل به گناه: دل های بیمار به گناه میل دارند. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ.» (الأحزاب/32) پس به نرمى و كرشمه سخن نگوييد تا مبادا آن كه در دلش بيمارى است طمعى پيدا كند. دل بیمار محل فعالیت شیطان است. «لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ.» (الحج/53) تا خداوند القائات شيطان را براى آنان كه در دلهايشان بيمارى است و نيز براى سنگدلان، وسيلهى آزمايش قرار دهد. چنین دلی مستعد پلیدی و کفر است. «وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ.» (التوبة/125) و اما آنان که دلهاشان بیمار است هم بر پلیدی آنها خباثتی افزود تا به حال کفر جان دادند.
کوری: قلب بیمار کوری باطنی دارد و حق را نمی بیند. «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ.» (الحج/46﴾. آيا در زمين گردش نكرده اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند؟ در حقيقت چشمها كور نيست، ليكن دلهايى كه در سينه هاست كور است.
لهو: قلب لاهی غافل و غوطه ور در شهوت هاست و به سخن حق بی اعتنا است. «مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ. لاَهِيَةً قُلُوبُهُمْ.» (الأنبیاء/ 2-3) پند تازهاى از طرف پروردگارشان براى آنان نيامد، مگر اينكه آن را شنيدند و سرگرم بازى شدند، در حالىکه که دلهايشان در لهو و بى خبرى فرو رفته است!
إثم: قلب آثم قلب گناهکاری است که گواهي حق را مي پوشاند. «وَلاَ تَکْتُمُواْ الشَّهَادَةَ وَمَن يَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ.» البقرة/283) كتمان شهادت نكنيد؛ کسی که كتمان شهادت كند دلش گناهكار است.
تکبر: قلب متکبر از روی خود بزرگ بینی از بندگی خداوند رويگردان است و ستمگری می کند. «الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ. (غافر/35). کسانی که بی هیچ دلیلی در آیات خدا جدال می کنند، کارشان نزد خدا و مؤمنان سخت ناپسند است. این چنین خدا بر دل هر متکبر جباری مهر می نهد.
غلظت: قلب غلیظ دلي است که عطوفت و رأفت ندارد، صفتی که خداوند پیامبرش را از آن مبرّا می داند. «وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ.» (آل عمران/159) (ای پیامبر) اگر خشن و سنگدل بودی، از اطرافت پراکنده میشدند.
ختم: خداوند بر دل های منافقان و هواپرستان مهر می نهد و در پی آن چشم و گوش دلهایشان از کار می افتد و راه هدایت بر آنها بسته می شود. «أَفَرَأَيْتَ مَنْ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ.» (الجاثية/23) آيا ديدى كسى را كه هوایىش را معبود خود قرار داده و خداوند او را با وجود آگاهيش به بيراهه گذاشت و بر گوش و قلبش مهر زد و بر چشمش پرده اى نهاد. پس بعد از خدا كيست كه او را هدايت كند، آیا پند نمى گیرید؟
طبع: دل های غافل را خداوند مهر می زند. «أُوْلَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ.» (النحل/108) آنان كسانىاند كه خداوند بر دلها و گوش و چشمانشان مُهر نهاده است و آنان همان غافلانند.
قساوت: بعضی دل ها مانند دل های ستمگران دچار قساوت می شوند بطوری که سخن حق و پندآمیز بر آنها تأثیری نخواهد داشت. «وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً.» (المائدة/13) و دلهايشان را سخت گردانيديم. «لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ. (الحج/53). تا خداوند القائات شيطان را براى آنان كه در دلهايشان بيمارى است و براى سنگدلان وسيلهى آزمايش قرار دهد و قطعاً ستمگران در ستیزۀ سختی هستند.
غفلت: برخی از دل ها براثر پیروی از هوا و هوس از یاد خدا غافل می شوند. «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً.» (الكهف/28) هرگز از کسی که ما دلش را از یاد خود غافل کردهایم و تابع هوای نفس خود شده و به تبهکاری پرداخته پیروی مکن.
غُلف: سختی دل است بطوری که سخن حق در آن راه نیابد: «وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ.» (البقرة/88 (و گفتند دل های ما در پوشش (غلاف) است.
زیغ: قلب هنگامی دچار زیغ است که از حق رویگردان باشد. «فأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ.» (آل عمران/7) آنان که در دلهاشان میل به باطل است برای فتنه گری از پی متشابهات (قرآن) می روند.
ریب: دل افراد بی ایمان گرفتار شک و سرگردانی است. «إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ.» (التوبه/45) تنها كسانى از تو اجازه مىگيرند (تا در جهاد شرکت نکنند) كه به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و دلهايشان مرددّ گشته است، پس آنان در شك و ترديدشان سرگردانند.
حسرت: دلهای کافران سرانجام دچار حسرت می شود: «لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ.» (آل عمران/156) تا خداوند آن باور نادرست ایشان را حسرتی در دل آنان گرداند.
لرزش: دل هایی در قیامت لرزان می شوند. «قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ.« (النازعات/8). دلهای مؤمنان در دنیا از خوف خدا لرزان (وجل) است، اما دل های اهل کفر و عصیان در آخرت لرزان است.
وسوسه: قلب بیمار محل وسوسۀ شیطان است. «مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ. الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ.» (الناس/5-4) (پناه می برم به خدا) از شر وسوسهگر پنهان. همان کس که در سینههای مردم وسوسه میکند.
غِلّ: قلب ممکن است دچار کینه شود «وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ.» (الأعراف/43 (و هرگونه كينهاى را كه در سينههاى آنان بود بركندیم.
[1] . نهج البلاغة، خطبۀ 85.