آیا هدف وسیله را توجیه می کند؟
محمد فنایی اشکوری در گفتوگو با فارس:مشکل امروز جهان، نامشروع بودن توامان هدف و وسیله است. خبرگزاری فارس: مشکل امروز جهان، نامشروع بودن توامان هدف و وسیله است.
استاد فلسفه تطبیقی مؤسسه امام خمینی(ره) با نقد دیدگاههایی که معتقدند هدف وسیله را توجیه میکند، گفت: مشکل امروز جهان این نیست که گروهی معتقد به این هستند که هدف وسیله را توجیه میکند، بلکه مشکل این است که هم هدف و هم وسیله نامشروع است.
به گزارش خبرنگار فارس، دکتر محمد فنائی اشکوری، استاد فلسفه تطبیقی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در پاسخ به این سؤال که آیا هدف وسیله را توجیه می کند؟، گفت: یکی از کسانی که در فلسفۀ سیاسی قائل است که هدف وسیله را توجیه می کند، نیکولا ماکیاولی (Niccolò Machiavelli) است که در نیمه اول قرن شانزدهم در ایتالیا زندگی می کرد. او بر آن بود که هدف سیاست، رسیدن به قدرت است و برای رسیدن به قدرت و حفظ آن هرکاری مجاز است. وی صریحا می گفت حاکم باید برای حفظ قدرتش از هر وسیله ای مثل دروغ و فریب و خشونت و کشتار و تقلب و ترور و هر راه غیراخلاقی و غیردینی دیگر می تواند استفاده کند. به نظر او حفظ حکومت بدون شرارت ممکن نیست و شهریار یا حاکم باید درندگی شیر و فریبندگی روباه را داشته باشد. پس از ماکیاول این جمله معروف شد که هدف وسیله را توجیه می کند. (End justifies means)
وی افزود: حقیقت این است که زورمداران دنیا چه پیش از ماکیاول و چه پس از او در عمل همین گونه بوده اند. ماکیاول در واقع آنچه در عالم قدرت می گذرد را به صراحت بیان کرده و گفته ذات قدرت و سیاست همین است و نباید از بیان صریح این مطلب شرمگین بود. شکی نیست که این تفکر در ضدیت آشکار با ارزش های انسانی، اخلاقی و معنوی است و به این معنا هدف وسیله را توجیه نمی کند و برای رسیدن به قدرت و حفظ آن نمی توان ارزش های انسانی و الاهی را نادیده گرفت. این تفکر تأیید استبداد و خودکامگی و جنایت و سرکوب است و فکری پلیدتر از این متصور نیست. قدرت و سیاست شیطانی البته همین است، اما انبیاء(ع) و تعالیم آسمانی برای این آمده اند که با این نوع قدرت مبارزه کنند و بشر را متوجه قدرت و سیاست الاهی کنند.
این استاد مؤسسه امام خمینی(ره) تصریح کرد: جدا از این فضا و بحث ماکیاولی، این پرسش قابل طرح است که آیا هدف وسیله را توجیه می کند. آیا می توان برای رسیدن به هدف مشروع از وسیله ای نامشروع استفاده کرد؟ اگر معنای این پرسش این باشد که آیا می توان برای رسیدن به هر هدفی از هر وسیله ای استفاده کرد، پاسخ اجمالی این است که خیر؛ نمی توان برای رسیدن به هر هدفی از هر وسیله ای استفاده کرد. در امور مادی برای این امر هزینه و سود را محاسبه می کنند. اگر معنای پرسش این باشد که آیا هدفی وجود دارد که برای رسیدن به آن بتوان از هر وسیله ای استفاده کرد، باز پاسخ منفی است. هیچ هدفی وجود ندارد که برای رسیدن به آن بتوان از هر وسیله ای استفاده کرد.
وی در ادامه سخنانش اظهار داشت: پس برای رسیدن به هر هدفی از بعضی از وسایل و راه ها می توان استفاده کرد و از برخی از وسایل و راه ها نمی توان استفاده کرد. مقصود از توانستن و نتوانستن هم در اینجا مجاز بودن و یا مجاز نبودن است؛ یعنی برای تحقق بخشیدن به غرضی مجاز نیستیم که از هر وسیله ای استفاده کنیم. منظور از وسیله چیزی است که مقدمه رسیدن به هدفی است. منظور چیزی نیست که ذاتا وسیله باشد. منظور هر چیزی است که وسیله و واسطه قرار داده می شود. به بیان روشن تر معنای پرسش این است که آیا برای رسیدن به هدفی می توان یک ارزش اخلاقی را فدا کرد و یک حکم اخلاقی را نادیده گرفت؟
فنایی تأکید کرد: در دو مورد قطعا هدف وسیله را توجیه نمی کند: 1- جایی که ارزش هدف و وسیله یکسان باشد و 2- جایی که ارزش وسیله بیش از ارزش هدف باشد. بنا بر این بحث در فرض سومی است و آن این است که: ارزش هدف بیش از ارزش وسیله باشد.
وی افزود: ما به طور شهودی می یابیم که مثلا نمی توان برای حفظ حیات کسی حیات کس دیگری را فدا کرد. در اینجا محاسبه های هزینه و فایدۀ مادی تعیین کننده نیست. آیا مجاز است برای حفظ حیات انسان مهمی مثلا رهبر مملکتی یا دانشمند بزرگی، انسان دیگری را کشت و از عضو بدن او برای نجات جان آن فرد مهم استفاده کرد، حتی اگر این تنها راه نجات آن انسان مهم باشد؟ پاسخ منفی است. برای حفظ جان هیچ کسی هر قدر هم که مهم باشد نمی توان شخص بی گناهی را کشت و لو آن شخص پیر و مفلوک و یا بیمار صعب العلاج و یا حتی یک دیوانه باشد. هم وجدان اخلاقی و هم دین چنین چیزی را اجازه نمی دهد. حتی نمی توان برای نجات جان صد دانشمند مفید به حال جامعه بشری، یک انسان معمولی را کشت. ارزش حیات قابل محاسبۀ مادی نیست. قرآن کریم می فرماید قتل یک انسان بی گناه مثل قتل همۀ مردم است، چنانکه نجات یک انسان از مرگ مثل نجات همۀ بشریت است. «مَنْ قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِ نَفْسٍ أوفَسادٍ فِی الأَرضِ فَکانَّما قَتَلَ النَّاسَ جمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما اَحیا النَّاسَ جمیعاً.» (المائدة/32) هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته و هرکس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.
این استاد فلسفه و عرفان اسلامی با اشاره به اینکه بی شک با نگاه اسلامی، برای رسیدن به هدفی مشروع نمی توان از راه های نامشروع، غیرقانونی و غیراخلاقی مثل استفاده از دروغ و فریب و حق کشی و راههای ظالمانه استفاده کرد، گفت: نمی توان برای پیروزی در انتخابات به دروغ متوسل شد، وعده های پوچ داد، عوام فریبی کرد، تهمت زد، به تخریب رقیب پرداخت، تخلف و تقلب کرد. قطعا کسی که برای رسیدن به قدرت برای حقوق مردم ارزشی قائل نیست و در زمان ضعف و نیاز، به روش های غیر اخلاقی متوسل می شود، پس از رسیدن به قدرت به طریق اولی برای حقوق مردم و اصول اخلاقی ارزشی قائل نخواهد بود. نمی توان برای پیروزی بر دشمن روش های ناجوانمردانه را بکار گرفت، از سپر انسانی استفاده کرد، به غیر نظامیان آسیب رساند، وحشیگری کرد و طبیعت را تخریب کرد. نمی توان برای رسیدن به ثروت، اخلاق و قانون و حقوق دیگران را نادیده گرفت و از هر شیوه وابزاری برای جمع مال استفاده کرد. عقل و شرع تعیین می کنند که برای رسیدن به هدفی از چه وسیله ای می توان استفاده کرد و از چه وسیله ای نمی توان استفاده کرد.
وی با بیان اینکه به عنوان مکمل بحث ناچاریم اشاره ای به بحث تزاحم داشته باشیم، تصریح کرد: در جایی که حفظ دو مصلحت یا ارزش با هم ممکن نباشد و برای حفظ یکی ناچار باید دیگری را نادیده گرفت، در آنجا بحث اهم و مهم پیش می آید. قانون کلی این است که اگر بین حفظ دو ارزش و حکم تزاحم پیدا شود ارزش کمتر فدای ارزش بیشتر می شود. اما تعیین اینکه چه چیزی ارزش کمتری دارد و چه چیزی ارزش بیشتری دارد همیشه آسان نیست. کم و بیشی ارزش را فطرت، عقل و شرع تعیین می کند. مثلا اگر ناچار باشیم برای نجات جان کسی بدون اجازه مالک و یا حتی به رغم منع او وارد ملک او شویم، در اینجا می گویند باید چنین کنیم. گرچه ورود در ملک دیگری بدون رضایت مالک جایز نیست، اما در جایی که حیات کسی در معرض خطر است باید این حکم را نادیده بگیریم؛ چرا که حفظ حیات یک انسان مهم تر از حفظ حرمت ملک کسی است. از نظر عقل و شرع تردیدی نیست که در موارد تزاحم مهم را باید فدای اهم کرد. همچنین می توان برا ی نجات جان بی گناهی به قاتلی که در تعقیب اوست، دروغ گفت و بلکه در این وضعیت دروغ واجب است اگر تنها راه نجات بی گناهی دروغ گفتن باشد.
وی افزود: مثال دیگر، تزاحم یک حکم واجب با به مخاطره افتادن عزت و امنیت مؤمنان است. می دانیم هنگامی که دولت جنایتکار سعودی حجاج مظلوم ایران را در سال 1366 به خاک خون کشید، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه تا چند سال سفر حج را منع کرد، چنانکه همین ماجرا پس از فاجعه منا نیز تکرار شد و یک سال سفر حج تعطیل شد. با اینکه انجام حج واجب است، اما در تزاحم با امنیت و عزت، حج تعطیل می شود، البته این مثالها بیشتر در احکام فقهی است تا اخلاقی. شاید سرّ مطلب در این است که این گونه واجبات مقید به قیودی هستند که با فقدان آن قیود حکم وجوب برداشته می شود. مثلا اگر امنیت به مخاطره افتد، اساسا حج واجب نیست، نه اینکه به رغم وجوب ترک می شود.
بحث دیگر مرتبط با این موضوع قاعده ای است که می گوید: “الضرورات تبیح المحذورات.” هرگاه ضرورتی پیش آید حکم منع برداشته می شود. مثال معروف آن اکل میته است. خوردن گوشت مردار یا حیوان حرام گوشت، در شرایط عادی حرام است. اما اگر انسان گرسنه باشد و دسترسی به غذای حلال نداشته باشد، بطوری که در معرض خطر قرار گیرد می تواند از گوشت مردار استفاده کند، چون پای حفظ جان در میان است. همینطور اگر مثلا برای درمان ناچار باشد چیزی حرامی را بخورد یا بنوشد مجاز است. در این گونه موارد حرمت برداشته می شود. البته تأکید شده است که حرمت به مقدار رفع خطر و درمان برداشته می شود. یعنی به قدری که فرد از هلاکت نجات یابد می تواند از گوشت میته یا خوک مصرف کند، یا به اندازه ای که از بیماری رهایی یابد می تواند مثلا الکل مصرف کند، نه اینکه فکر کند حالا که مصرف جایز است پس باید فرصت را غنیمت شمرد و شکمی از عزا درآورد و هر چه دلش خواست بخورد و بنوشد. از این رو گفته اند: “الضرورات تقدر بقدرها”، یعنی احکام اضطراری در حد رفع اضطرار است، نه بیشتر.
اما در بحث “هدف وسیله را توجیه می کند یا نمی کند،” تعارض دو ارزش یا حکم شرعی مطرح نیست، بلکه بحث از تعارض ارزش های اخلاقی با منفعت و سود است. بحث در جایی است که کسی در زندگی اهدافی دارد که فی حد نفسه مشروع هستند، مانند پیروزی در انتخابات؛ آیا می تواند برای رسیدن به این هدف ارزش های اخلاقی را قربانی کند؟ در اینجاست که باید گفت هدف وسیله را توجیه نمی کند. ارزشهای اخلاقی اهمیتی بیشتر از اهمیت این گونه اهداف دارند. به عبارت دیگر، بحث در تعارض بین ارزش های اخلاقی و منافع شخصی یا گروهی است. اینجاست که باید گفت هدف وسیله را توجیه نمی کند؛ یعنی برای تأمین منافع، نمی توان ارزش های اخلاقی را فدا کرد.
فنایی اشکوری تأکید کرد: بحث ما در جایی است که هدف مشروع و مقدس باشد، مانند اجرای عدالت، دفاع از حق و مظلوم و تأمین اهداف مشروع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی. به عبارت دیگر بحث در جایی است که هدف موجه است و در درستی هدف بحثی نیست. پرسش این است که برای رسیدن به هدفی مشروع و موجه آیا می توان ارزشی را نادیده گرفت و فدا کرد. مثلا در جایی که هدف ایجاد صلح و عدالت یا غلبه بر دشمن متجاوز است که در مشروع بودنش تردیدی نیست، آیا در چنین موردی می توان از وسیله ای نامشروع استفاده کرد؟ پاسخ قطعا منفی است. اما در جایی که اصل هدف نامشروع باشد، استفاده از هر وسیله ای نادرست است، چه رسد به استفاده از وسیله نامشروع. زورمندان تاریخ برای رسیدن به اهداف نامشروع از وسیله های نامشروع استفاده می کنند. برای تأمین منافع نامشروع خود، حقوق و منافع مشروع دیگران را پایمال می کنند. چنانکه امروزه هم به وفور شاهد این امر هستیم که مستکبران جهان بویژه آمریکای جهان خوار برای سلطه بیشتر بر جهان بین ملت ها جنگ به راه می اندازند. استفاده از وسیله ای شوم برای هدفی شوم تر. ظلمات بعضها فوق بعض.
این استاد فلسفه تطبیقی با اشاره به اینکه همه جنایتکاران در توجیه جنایاتشان به این قاعده استناد می کنند، گفت: به بهانۀ برقراری امنیت و نظم، حقوق دیگران را نادیده می گیرند و به قتل و شکنجه مخالفین رو می آورند. به بهانۀ مبارزه با تروریسم، سرزمین های دیگر را اشغال می کنند و دست به ویرانی و قتل عام ملت ها می زنند. این منطق ماکیاولی است و بیشترین استفاده ای که از این قاعده می شود برای رسیدن به قدرت و حفظ قدرت و افزایش قدرت است.
مشکل امروز جهان این نیست که گروهی معتقد به این هستند که هدف وسیله را توجیه می کند، بلکه مشکل این است که هم هدف و هم وسیله نامشروع است. در منطق قدرت، حق را قدرت تعیین می کند. شعار آنها این است که “الحق لمن غلب”؛ «might is right». این منطق برگرفته از قانون جنگل است که در آن اصل تنازع بقا و بقای انسب « the survival of the fittest » حاکم است. قائلان به این عقیده به چیزی به عنوان حقوق فطری یا طبیعی یا الاهی انسان و ارزش های اخلاقی قائل نیستند. در نظر اینان قانون برای ضعفا است و قدرتمند مستثنا از قانون است. آنچه تعیین کننده است قدرت منطق نیست، بلکه منطق قدرت است (power of the logic versus the logic of power). سخن ماکیاولی هم همین بود. او که می گفت هدف وسیله را توجیه می کند، منظورش هدف مقدس و مشروع نبود، بلکه مقصود او این بود که هدف نامقدس وسیله را توجیه می کند. یعنی می توان برای رسیدن به هدف نامقدسی امر مقدسی را قربانی کرد. این همان منطق خودمحوری (egoism) و لذت گرایی (hedonism) است.
وی در پایان سخنانش تأکید کرد: فریدریش نیچه (Friedrich Nietzsche) فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم هم از چنین منطقی دفاع می کرد و بر اخلاق دینی که در آن بر حمایت از ضعیفان تأکید می شود سخت می تاخت. بله، در منطق نیچه و امثال نیچه که از مرگ خدا سخن می گویند و حضور خدا در جهان را نمی بینند، ارزشهای اخلاقی جایی ندارد. چنانکه داستایوفسکی به درستی می گفت: اگر واجب الوجود نباشد همه چیز مجاز است، اما در نگاه قدسی و الاهی که حقیقت هستی خداست و عالم پر از حضور خداست و خدا از رگ حیات به ما نزدیک تر است و او نه تنها زنده است که عین حیات و منشأ حیات است، خدایی که رحمن و رحیم است، ارزش های اخلاقی بویژه رحمت و مهربانی بر هر چیز تقدم دارد. چرا که خداوند آن قدر مهربان است که عین مهربانی و مهربانی محض است و همه عالم مظهر مهر اوست.
چنان لطف او شامل هر تن است
که هر بنده گوید خدای من است
چنان کار هرکس به هم ساخته
که گویا به غیری نپرداخته