آشنایی من با آیت الله اشکوری
در سال 1355 در مدرسۀ صالحیۀ قزوین مشغول تحصیل بودم. گاهی برای شرکت در نماز جماعت به مسجد جامع قزوین ميرفتم که در خیابان سپه (شهدای فعلی) واقع بود، خیابانی بسیار زیبا و دارای آثار باستانی متعدد که ميگویند نخستین خیابان در ایران است. مسجد جامع قزوین از قدیمیترین مساجد ایران است با معماریی با شکوه که در زمان هارون الرشید بر روی یک آتشکدۀ کهن زرتشتی بنا شده است. در قسمتی از این مسجد مرحوم آیت الله سید عباس ابوترابی نماز ميخواند و در قسمتی دیگر عالم جوان تری به نام آقای سید نور الدین اشکوری، سیدی خوش سیما و با وقار با کمی لهجۀ عربی که ميگفتند از نجف آمده است. گاهی جوانان پس از نماز سؤالهایی از ایشان ميپرسیدند و ایشان جواب ميدادند. کمکم علاقه¬مند شدم در نماز جماعت آقای اشکوری بیشتر شرکت کنم، هم به جهت جاذبۀ شخصیت و دانش و اندیشه اش و هم از این جهت که اصالتا از اشکور بودند، گرچه خودشان متولد نجف بودند. گاهی همراه با تعدادی از طلاب به منزل ایشان ميرفتیم تا استفادۀ بیشتری ببریم. پس از مدتی از ایشان درخواست کردیم درسی را برای ما ارائه دهند. ایشان پذیرفتند و درسی را با عنوان مفاهیم اسلامی شروع کردند. هفتهاي یک بار این جلسه در منزل ایشان برگزار ميشد و مباحث متنوع دینی در حوزههای گوناگون اعتقادی، اجتماعی و اخلاقی را طرح ميکردند. وقتی بیشتر با ایشان آشنا شدم، دانستم که ایشان شاگرد آیت الله سید محمد باقر صدر هستند. در آن زمان از آیت الله صدر دو کتاب فلسفتنا و اقتصادنا به فارسی ترجمه شده بود.
آیت الله موسوی شالی به خاطر اشتغالاتی که در اطراف قزوین و تاکستان داشتند از آقای اشکوری دعوت کردند که مدیریت مدرسۀ صالحیه را بر عهده گیرد. آقای اشکوری با ورود به مدرسه، برنامة جدیدی را برای مدرسه طراحی کردند و یک برنامۀ جامعی هم برای گروه ما که هفت نفر بودیم و با سابقهتر از بقیه گروهها در نظر گرفتند. با اینکه چند کتاب در صرف و نحو خوانده بودیم، ایشان یک کتاب جدید سه جلدی با عنوان “جامع الدروس العربیة” را به عنوان متن درسی تعیین کردند. درسهای دیگری که از محضرشان استفاده ميکردیم عبارت بودند از “المنطق” محمد رضا مظفر؛ “المختصر النافع فی فقه الامامیة” از علامه حلی و درس عقاید. مباحث عقاید را آقای اشکوری با خطی زیبا مينوشتند و تکثیر ميکردند و در اختیار ما قرار ميدادند. از شیوۀ تدریس ایشان بسیار بهره ميبردم. مهمتر از تدریس، اخلاق، نظم، تفکر نظاممند و روشمند ایشان و شیوهاش در تعلیم و تربیت بود. این تجربهها را ایشان در مدارس مختلف در عراق کسب کرده بودند. سالها نمایندۀ آیات عظام سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خوئی و سید محمدباقر صدر در عراق بودند و در شهرهای مختلف عراق و حوزههای علمیه نجف، کاظمین و حِلّه فعالیت داشتند. تفکر و اندیشههای جدید ایشان حاصل شاگردی در محضر شهید صدر بود. چند سال بعد، آقای اشکوری در سفری که به لبنان داشتند کتاب “دروس فی علم الاصول” شهید صدر را که تازه در آنجا چاپ شده بود با خود آوردند و پیشنهاد کردند که من این کتاب را بخوانم. من برای این درس اختصاصی به منزل ایشان ميرفتم. هم کتاب و محتوای آن برایم جذاب بود و هم تدریس استاد. آخرین یافتههای علم اصول و اندیشههای ابتکاری شهید صدر در این کتاب منعکس بود. حدود دو سال برای این درس از ایشان استفاده کردم.
آقای اشکوری خیلی بیش از یک استاد برای من بود. او از نظر علمی استاد و از نظر عملی یک مربی و الگوی اخلاقی بود. یکی از مسائل ارزشمند در شخصیت و زندگی ایشان، نظم بود. در همۀ امور بر نظم تأکید داشتند و خود به آن عامل بودند، چه در حوزۀ علمی و درس و بحث و چه در حوزۀ کارهای شخصی. وقت شناسی ایشان بسیار برجسته بود. یک دقیقه تأخیر افراد برای حضور در کلاس در دفتر ثبت ميشد، بطوری که پس از گذشت مدتی به ندرت کسی حتی یک دقیقه با تأخیر در درس حاضر ميشد. پاکیزگی و نظافت را هم انسان از رفتار و منش ایشان ميآموخت. بیان و رفتارش فضایل اخلاقی را به شاگردان ميآموخت. منظورم از اخلاق، فضایل اخلاقی حقیقی است که کمیاب است؛ فضایلی مثل راستی، امانت داری، خوش بینی، خوشرویی، خیرخواهی، اعتماد، ادب در گفتار و شخصیت دادن به افراد؛ نه مقدس مآبی خشک که همیشه فراوان بوده و هست و خیلیها آن را با اخلاق اشتباه ميگیرند. در امتحانات کتبی همیشه کلاس را ترک ميکردند و با این اعتمادشان تأثیرگذارترین درس عملی اخلاق را به افراد ميدادند. از سال 1355 که با آقای اشکوری آشنا شدم تا سال 1359 که در قزوین بودم، با ایشان ارتباط مستمر داشتم و از محضرشان بهره ميبردم. وقتی آقای اشکوری سرپرستی مدرسه را به عهده گرفتند، علاوه بر تدریس در ادارة مدرسه نیز به ایشان کمک ميکردم.
یکی از توصیههای ایشان که در عمل ملتزم شدیم، این بود که هر روز دست کم پنجاه آیه از قرآن را قرائت کنیم. این توصیه سبته بر اساس یک روایت است. توصیۀ دیگر ایشان کوشش برای دائم الوضوء بودن بود. یکی از یادگارهای ایشان دعای وضو است که به ما آموختند و توصیه کردند که همیشه هنگام وضو آن را بخوانیم، دعایی که با این جمله آغاز ميشود: «بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ والْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی جَعَلَ الْماءَ طَهوراً…»