قسمت اول:
موضوع وحدت میان حوزه و دانشگاه موضوعی همواره مطرح بوده که از ابتدای انقلاب مورد تاکید و تایید امام خمینی رحمه الله و حضرت آقا قرار گرفته است؛ در میان در پی دریافت نگاهی که هر دو را لمس کرده باشد و در این زمینه تحقیق و مطالعه داشته به سراغ دکتر محمد فنائی اشکوری رفتیم و به پرسش و پاسخ با ایشان نشستیم که امروز بخش اول آن را مطالعه می کنید:
به نظر شما چه تفاوتها و اشتراکاتی در مبانی معرفتی حوزه و دانشگاه وجود دارد و چگونه میتوان این مبانی را در مسیر تعامل و همکاری همسو کرد؟
اگر دانشگاه به معنای عام نه فقط دانشگاه ایران و به معنای نظام فکری حاکم بر دانشگاه نه لزوما همۀ افراد دانشگاهی باشد، به یک معنا بر می گردد به تفاوت و اشتراک میان سنت و مدرنیته، جهانبینی دینی و جهانبینی علمی. در فضای ایران می توانیم بگوییم مراد اشتراک و تفاوت تفکر اسلامی شیعی و تفکر دانشگاهی ایرانی است. اما تفکر دانشگاهی ایران تا حد زیادی جلوه ای از تفکر دانشگاهی عصر جدید است و ایرانیت چندان حضوری در آن ندارد. البته در دانشکده ها و افراد مختلف این مسئله تفاوت دارد. بسیاری از افراد دانشگاهی در ایران ممکن است با تفکر حوزوی همسو باشند، اما سخن در افراد نیست، سخن در نظام دانشگاهی است. محتوای معرفتی و فرهنگی که این نظام فکری و علمی تولید و ترویج می کند و جهانبینی و نوع شخصیت، منش و سبک زندگی فردی و جمعی که براساس آن بنا می شود با نظیرش در حوزه چه اشتراک و تفاوتی دارند. آیا اینها از هم بیگانه اند؟ درتضادند؟ امکان نزدیک شدن و وحدت آنها هست؟
حداقلی که می توان از هر دو به اعتبار ایرانی بودن انتظار داشت این است که هردو در پی پیشرفت و اعتلای ایران باشند. الگوی پیشرفت البته متفاوت است ولی هرچه باشد خالی از وجه مشترک نیست.
وجه اشتراک دوم اسلامیت است. ما کشوری با اکثریت مسلمان هستیم و نظام حکومتی ما جمهوری اسلامی است. طبیعی است که اسلامیت وجه مشترک ما باشد. پس باید بتوان گفت که حرکت به سمت ایجاد تمدن ایرانی اسلامی می تواند وجه مشترک حوزه علمیه و دانشگاه در جمهوری اسلامی باشد.
البته نمی توان تفکر سکولار در دانشگاه را نادیده گرفت، از این رو سهم و جایگاه اسلام در این تمدن می تواند از دیدگاه های مختلف متفاوت باشد. حتی دانشگاهی سکولار ما هم نمی تواند اصل اسلامیت را نادیده بگیرد، اما حدود آن می تواند محل بحث و مناقشه باشد. بخشی از این تردید هم ریشه در ابهامی است که ممکن است در مفهوم تمدن ایرانی اسلامی باشد. اگر هردو نهاد حرکت به سمت ایجاد تمدن ایرانی اسلامی را هدف بدانند، راه برای همفکری و همکاری گشوده می شود.
چگونه میتوان عقلانیت دینی را به عنوان زیربنای دانش در دانشگاهها توسعه داد؟
دو امر می تواند در این زمینه موثر باشد: نخست عرضه عقلانی دین آنچنانکه هست از سوی حوزه به دانشگاه و دوم رفتار حکومت در حکمرانی و در مواجهه با مردم و دانشگاه براساس عقلانیت دینی. ارائه دینی که عقلانی است، با علم و پیشرفت و رفاه و خوشی معقول و مشروع سازگار و بلکه مشوق آن است، مدافع و مروج اخلاق و معنویت و انسان دوستی و به دور از افراطی گری است، دینی که محور منشور اجتماعی اش عدل و احسان (داد و دهش) است، می تواند از سوی دانشگاه با استقبال مواجه شود. اما تفکر دینی تعصب آمیز، تحکمی، آمیخته با خرافات، ناسازگار با علم، ناسازگار با پیشرفت اجتماعی و خوشی معقول زندگی دنیوی، تنگ نظر، تفرقه جو، افراطی و خشن قطعا هرگز نمی تواند در دانشگاه جایگاهی پیداکند. این گونه رویکرد مانع حضور و پذیرش دین در دانش و دانشگاه خواهد بود.
با گذشت بیش از چهار دهه از طرح ایده وحدت حوزه و دانشگاه، شما چه ارزیابی از تحقق اهداف این طرح دارید؟ چه موفقیتها و چالشهایی در این مسیر دیده میشود؟
متاسفانه موفقیت چندانی نداشته ایم. هم ضعف های نظری داریم، هم در عمل کوتاهی بوده است. البته گام هایی برداشته شده است اما در حدی نیست که بتوان از آن خرسند بود. یک ریشۀ عمده این کندی در حرکت، ابهاماتی است که در اصل ایده وحدت حوزه و دانشگاه و مفهوم دانشگاه اسلامی بوده است. کم کم به سمت روشن تر شدن ایده و پرسش در حال حرکت هستیم. محل نزاع دو نگاه دینی و سکولار از ابتدا چندان منقح نبود. هم در دانشگاه دو جریان دینگرا و سکولار داریم و هم در حوزه دو جریان سیاسی و غیر سیاسی حضور دارد. خطوط و مرزها تدریجا روشن می شود و به تدریج راه باز می شود. عرضه عقلانی و انسانی دین می تواند در این زمینه سهم مهمی داشته باشد.
حوزه علمیه چگونه میتواند به صورت مؤثر با علوم مدرن و تخصصی دانشگاهی تعامل داشته باشد، به ویژه در علوم انسانی و اجتماعی؟ آیا این معنا در علوم پایه و مهندسی هم قابل طرح است؟ اگر بله چگونه؟
حوزه اگر بخواهد اثرگذار باشد راهی جز ورود در رشته های علوم انسانی ندارد. دین شناسی امروزی بدون عنایت به علوم انسانی ممکن نیست. امروزه باید آموزه های اجتماعی دین را در نسبت با علوم انسانی صورت بندی کرد. مبنای اسلامی سازی علوم انسانی همین نکته است. عالم دین نمی تواند دیدگاه های دین را در حوزه مسائل زندگی فارغ از توجه به علوم انسانی طرح کند. زندگی فردی و جمعی امروزی براساس علوم طبیعی و انسانی شکل گرفته و اداره می شود. علم و دین در این حوزه می توانند معاضد هم باشند. به عنوان یک فرضیه مقدماتی می توان گفت جنبه های تجربی و روشی را علم و جنبه های اعتقادی وارزشی را دین می تواند تأمین کند.
در علوم طبیعی نیز باید نسبت علم و دین روشن شود و دستکم تعارض های آنها مورد توجه واقع شود. جهانبینی الهی در مبانی این علوم و اخلاق و معنویت در کاربرد آنها باید در نظر گرفته شود. علوم مهندسی تابع اهدافی است که در علوم انسانی تعیین می شود. در آنجا ارزشها و آرمانها و حدود و اصول اخلاقی و معنوی ایفای نقش می کنند.
چه ارزشهای مشترکی میان حوزه و دانشگاه میتواند محور اصلی وحدت باشد و چگونه این ارزشها به جامعه منتقل شود؟
حقیقت جویی، ایمان، اخلاق و معنویت، خدمت به بشریت، و پیشرفت ایران می توانند ارزشهای مشترک بین حوزه و دانشگاه باشند. اگر حوزه و دانشگاه به این ارزشها برسند خود به خود آثار آن در جامعه هم آشکار می شود. قشر فرهیخته جامعه بیشترین نقش را در فرهنگ سازی می تواند ایفا کند.
دانشجویان و طلاب چه نقشی در تحقق وحدت حوزه و دانشگاه میتوانند ایفا کنند و چه ابزارهایی برای توانمندسازی آنان در این مسیر وجود دارد؟
آموزش و پژوهش در حوزه و دانشگاه باید سویه تمدن سازانه داشته باشد. اگر تربیت علمی و اخلاقی دانش پژوهان براساس تأمین اهداف و آرمان های انقلاب و خلق تمدن ایرانی اسلامی باشد طبیعتا نیروی انسانی فرهیخته برای آن اهداف پرورش خواهد یافت که می توانند آینده ساز باشند. دانشجویان و طلاب باید خود را برای ساختن آینده این کشور آماده کنند. بزرگترین مانع در راه پیشرفت ایران در چهار دهۀ اخیر کمبود مدیران کاربلد و متعهد بوده است. نسل جدید باید با تربیت علمی و اخلاقی خود این خلأ را پر کند.
آیا نمونههای مشابهی از تعامل بین حوزه و دانشگاه در کشورهای دیگر وجود دارد که بتوان از آنها الگو گرفت؟
در غرب مدارس و دانشگاه های مسیحی و یهودی وجود دارد که افراد را براساس تعالیم دینی آموزش می دهند و تربیت می کنند. مثلا در بسیاری از جاها از جمله در واشنگتن دانشگاه کاتولیک هست که برنامه اش تلفیقی از دانشگاه های سکولار و مدارس مذهبی کاتولیک است. در دانشگاه های سکولار هم دپارتمان های دین شناسی هست که این گونه مراکز محل تلاقی و تعامل عالمان دین و سکولارها است. البته در غرب این موضوع مانند ایران اهمیت ندارد و سرنوشت ساز نیست، زیرا آنها سکولاریزم و جدائی دین از عرصه سیاسی و اجتماعی را پذیرفته اند. اما اساس جمهوری اسلامی بر این فکر مبتنی است و هماهنگی علم و دین و همکاری حوزه و دانشگاه برای ساختن جامعه از اصول جمهوری اسلامی است. سرنوشت ایران منوط به موفقیت در این هماهنگی و همفکری و همکاری است. اگر جمهوری اسلامی در این امر موفق شود می تواند الگویی برای دیگر ملت و کشورها شود.
به نظر شما آیا تفاوتهای ساختاری در نظام آموزشی حوزه و دانشگاه (مثل روشهای تحقیق و تدریس) باعث ایجاد فاصله میان این دو نهاد شده است؟ اگر بله چگونه می توان به زبان مشترک میان اساتید حوزه و دانشگاه برای درک متقابل و تعامل این دو نهاد رسید؟
تفاوت اصلی عمده در دو نوع نگاه و جهانبینی و فلسفه وجودی و سبک زندگی است. باید کوشید این دو نگاه را به هم نزدیک کرد. شاید ساختار آموزشی هم موثر باشد، اما مهم تر از آن محتوای آموزشی و نظام ارزشی و تربیتی است.
https://asre-iranian.ir/Newspaper/item/187037
قسمت دوم:
موضوع وحدت میان حوزه و دانشگاه موضوعی همواره مطرح بوده که از ابتدای انقلاب مورد تاکید و تأیید امام خمینی رحمه الله و حضرت آقا قرار گرفته است؛ در میان در پی دریافت نگاهی که هر دو را لمس کرده باشد و در این زمینه تحقیق و مطالعه داشته به سراغ محمد فنایی اشکوری رفتیم و به پرسش و پاسخ با ایشان نشستیم که امروز بخش دوم آن را مطالعه میکنید:
*بزرگترین موانع نهادی و سازمانی برای تحقق وحدت حوزه و دانشگاه چیست؟ آیا ساختار این نهادها بهگونهای است که بتوانند با هم تعامل کارآمدی داشته باشند؟
تفاوت عمده در مبانی فکری و نحوه نگرش است. آنچه بیش از امور نهادی و سازمانی میتواند مانع تعامل باشد موانع فکری و ارزشی است. اما در حوزۀ ساختاری هم تقسیم کار لازم است هم همکاری. حوزه محل آموزش و تولید علوم اسلامی است. به اعتقاد بنده رشتهها علوم اسلامی که در دانشگاهها ارائه میشود بهتر است به حوزه منتقل شود. در غیر این صورت ما در آینده دو جریان در اسلام شناسی خواهیم داشت که میتواند آسیب زا باشد. جایگاه اصلی علوم پایه و فنی دانشگاه است. علوم انسانی و رشتههایی مانند فلسفه و ادبیات نیز باید با همکاری میان حوزه و دانشگاه تولید و عرضه شود.چون بین علم و دین ارتباط هست بین حوزه و دانشگاه هم باید تعامل باشد. علوم طبیعی مبانی و لوازم الاهیاتی دارند. از این رو حوزویان باید به کمک دانشگاهیان با علوم طبیعی آشنا شوند تا از مباحث الاهیاتی مرتبط با آن عرصه بتوانند بحث کنند. متقابلاً حوزویان میتوانند مسائل فلسفی و الاهیاتی مرتبط با علوم طبیعی را در دانشگاه مطرح کنند. علوم انسانی هم باید محصول مشترک این دو نهاد باشد و طبیعیتا مهمترین عرصه در همکاری و حوزه و دانشگاه هستند.
*نقش قوانین و سیاستگذاریهای کلان کشور را در پیشبرد اهداف وحدت حوزه و دانشگاه چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا این قوانین کافی بودهاند؟
سیاست گذاری اگر علمبنیاد و پویا و دینمحور باشد امر وحدت تسهیل میشود. اگر در سیاست گذاری یافتههای علمی و آموزههای دینی جدی گرفته شود و از اعمال سلیقههای شخصی و جناحی دوری شود راه به سوی وحدت هموارتر میشود. البته قوانین گرچه میتوانند دراین امر اثرگذار باشند اما قوانین به تنهایی نمیتوانند نگرشها را تغییر دهند. مشکل اصلی و عمده در نحوه نگرش است. علوم و معارفی که در دانشگاه ارائه میشود به خصوص در حوزۀ علوم اجتماعی خواه ناخواه حامل جهانبینی و نظام ارزشی فرهنگ غربی است و اثرش را قطعاً میگذارد، مگر اینکه بتوانیم نگرش اسلامی در این حوزهها را به همان قوت ارائه دهیم و فرهنگ غربی یکه تاز و بی رقیب نباشد. آرمان اسلامی سازی علوم انسانی گامی بلند و اساسی برای رسیدن به این موازنه است.
*به نظر شما، مردم چه نقشی در پذیرش و مطالبهگری از وحدت حوزه و دانشگاه دارند؟ آیا تا به حال برنامهای برای آگاهسازی و درگیر کردن آنها در این موضوع انجام شده است؟
برای مردم توفیق عملی نظام همراه با حفظ ارزشها اهمیت دارد. این چیزی است که جز با همکاری این دو نهاد حاصل نمیشود. آنچه مردم مطالبه میکنند توفیق عملی نظام است؛ توفیقی که بتوانند نتیجۀ آن را در زندگی خود ببینند. این چیزی است که مردم با همه وجودشان مطالبه میکنند. از مردم نمیتوان انتظار داشت که برای وحدت حوزه و دانشگاه تظاهرات کنند. این وظیفه این دو نهاد و حاکمیت است که راه تأمین این خواست را پیدا کنند.
*به نظر شما، حوزه علمیه چه نقشی در شکلگیری و ترویج ایده وحدت حوزه و دانشگاه داشتهاست؟ مهمترین اصول و مفاهیم در این زمینه چه بوده است؟
برخی از عالمان حوزه از پیشگامان تشخیص اهمیت علوم انسانی و ارتباط آنها با فرهنگ دینی بوده اند و در این راه کوششهای کرده و بناهایی را تأسیس کرده اند. تلقی از دین به عنوان نظام فکری و اعتقادی و چارچوب عمل در حیات انسان از یک سو و علم به عنوان یکی از مهمترین راههای شناخت جهان و انسان و راهنمای زندگی بشر از سوی دیگر و ضرورت هماهنگی آنها مهمترین اصول است.
*آیا به چالشهای عملیاتی کردن ایدههای وحدت نیز توجه بوده است؟ اگر بله، چه راههایی برای عبور از این موانع هست؟
بله مهمترین چالش، تفکر سکولار حاکم بر مدرنیته از یک سو و تحجر حاکم بر برخی فضاهای سنتی از سوی دیگر است. تصحیح این دو دیدگاه و نزدیک کردن آنها به یکدیگر کاری است که باید انجام گیرد. اسلامی سازی علوم انسانی طرحی برای رسیدن به این مقصد است.
*منظور از اسلامی سازی علوم انسانی چیست؟ آیا منظور طرد علوم جدید و استخراج علوم انسانی از متون دینی است؟
خیر. طرد علوم انسانی جدید هیچ وجه عقلانی ندارد؛ آنچه لازم است اصلاح این علوم است. آنچه از این علوم پشتوانه تجربی دارد باید پذیرفته شود و آنچه برخاسته از فرهنگ سکولار است باید براساس اصول عقلی و آموزههای اسلامی اصلاح و بازسازی شود.
آیا همکاری با مراکز علمی و دینی بینالمللی میتواند به تحقق ایدههای وحدت حوزه و دانشگاه کمک کند؟ اگر بله، کدام حوزهها باید در اولویت باشند؟
یک ضلع ماجرا در وحدت حوزه و دانشگاه و در ایجاد تمدن ایرانی اسلامی علم جدید است. برای شناخت بهتر و عمیقتر و جامعتر علم جدید باید با مراکز علمی مختلف تعامل داشت. باید شناختمان نسبت به علم جدید را هم تصحیح و هم روزآمد کنیم. طبیعتاً تعامل با مراکز علمی جهانی و اطلاع روزآمد و به موقع از آنچه در جهان علم میگذرد این شناخت را تقویت میکند. ما تا تصویر درستی از دنیا و تحولات و پیشرفتها و مشکلات و بحرانهای آن نداشته باشیم نمیتوانیم راه خود را بدرستی پیدا کنیم. جوامع امروز بسیار وابسته به یکدیگرند. در گذشته جوامع از هم منفصل و گسسته بودند و تأثیری چندانی بر سرنوشت هم نداشتند و بی خبر از هم میتوانستند به زندگی خودادامه دهند. امروز جهان به یک شبکه به هم متصل تبدیل شده است. سرنوشت جوامع بسیار به هم وابسته شده است. یک رویداد در گوشهای از جهان قیمت کالاها را در سراسر جهان دچار نوسان میکند. یک حادثه در یک جای جهان، سیاست دولتهای مختلف را تحت تأثیر قرار میدهد. یک فیلم که در جایی ساخته میشود در اقصی نقاط جهان بازتاب پیدا میکند. در گذشته بسیاری از فرهنگ از هم بی خبر بودند. اندیشمند و فیلسوفی که در نقطهای از جهان زندگی میکرد جاهای دیگر از وجودش خبر نداشتند. اما امروز وقتی کسی مقالهای مینویسد به سرعت همۀه جهانیان به آن دسترسی پیدامی کنند. در سیاست هم همینطور است. دولتهای غربی از همه چیز ما باخبرند. اگر ما از آنها بی خبر باشیم ما بازنده ایم. سازمانهای جاسوسی برخی کشورها میدانند در خانههای شخصی ما چه میگذرد؛ آنها از افکار و تصمیمات و طرحهای ما باخبرند؛ گاهی حتی زودتر از خود ما. نخبههای ما را قبل از اینکه باخبر شویم میبرند.
*آیا تعارضهایی میان علوم مدرن دانشگاهی و معرفت اسلامی وجود دارد که مانع تمدنسازی باشد؟ چگونه میتوان این تعارضها را مدیریت کرد؟
قطعاً تعارضهایی وجوددارد و از آنجا که معرفت بشری تدریجی الحصول است این امری طبیعی است. باید سعه صدر داشت و از جزم و جمود و تعصب دوری کرد. باید باب تفکر و اجتهاد را آزاد و فعال کرد. ضمن پایبندی به اصول و محکمات باید واقع بین و عملگرا بود. اگر هوشمندانه مواجه شویم تعارضها مانع تمدن سازی نمیشود، بلکه زمینهای برای گشایشها و خلاقیتهای جدید میشود.
*از نظر شما، حوزه و دانشگاه چه گامهای عملی باید بردارند تا ایدههای تمدن اسلامی از مرحله نظری به مرحله عملی منتقل شود؟
تمدن سازی چهار ضلع دارد: حوزه، دانشگاه، حاکمیت و مردم. اگر هر یک از اضلاع به وظیفه اش عمل نکند مقصود تحقق نمییابد. حاکمیت از حوزه و دانشگاه میآید. اگر حوزه و دانشگاه به وظایف خود عمل کنند حاکمیت و مردم نیز همراه خواهند شد.
*رسانهها و فضای عمومی چه نقشی در تقویت یا تضعیف وحدت حوزه و دانشگاه ایفا میکنند؟ و این عوامل چگونه باعث ایجاد سو تفاهم یا نگرش منفی میان جامعۀ حوزوی و دانشگاهی شده است و چگونه میتوان این نگرشها را اصلاح کرد؟
نگاهها ی حزبی و جناحی، شعاری و تبلیغاتی و احساساتی مانع است. باید واقعگرایی، وطن دوستی، منافع ملی و آرمانهای ملی محور باشد. رسانه اگر بی طرف نسبت به جناحها باشد و قانونمداری و اخلاقمداری در آن حاکم باشد مؤثرترین نقش را خواهد داشت. اما متأسفانه این فرهنگ در رسانههای ما غالب نیست.
*با توجه به وضع موجود چشمانداز وحدت حوزه و دانشگاه را در دهههای آینده چگونه میبینید و چه اقداماتی برای تضمین موفقیت آن باید انجام شود؟
اگر با این فرمان که تاکنون حرکت کردیم پیش برویم انتظار بالایی نمیتوانیم داشت، مگر اینکه رویکرد را تغییر دهیم؛ اقدامات وحدت بخش را تقویت و تکثیر کنیم و حرکتهای تفرقهافکن را کاهش دهیم. گوشی شنوا برای شنیدن نقدها و اعتنا به آنها داشته باشیم. از خودخواهی و خودشیفتگی دوری کنیم و به جای خطاب یک طرفه به گفتگوهای دوطرفه روی بیاوریم.
*چه اقداماتی برای تغییر نگرش جامعه نسبت به این موضوع لازم است تا وحدت حوزه و دانشگاه به یک اولویت ملی تبدیل شود؟
ابتدا باید نگرشها در خود این دو نهاد تصحیح شود و این موضوع به اولویت تبدیل شود، اگر این مرحله انجام گیرد مراحل بعد دشوار نیست. باید پذیرفت که پیشرفت مطلوب در گرو همکاری علم و دین و نگاه متعادل و متوازن به مادیت و معنویت است. الگوی تازهای از تمدن را باید ارائه داد که جامع نیازهای مادی و معنوی انسان باشد. اگر به نیازهای معیشتی مردم توجه جدی نشود مشکلات مادی و اقتصادی و فشارها مردم را از چشمانداز ایدهال ناامید میکند و آنها را متقاعد میکند که باید به دنبال تأمین حداقلهای معیشتی باشند و از حکومت نیز همین را به عنوان اولویت انتظار خواهند داشت و سایر آرمانها از اولویت میافتند و فرعی میشوند.
https://asre-iranian.ir/Newspaper/item/187089